سكوته مسخره ي هميشگي كه انگار پايه ي ثابت جمع دو نفره ي اون دو توي اون روز شده بود باز هم پيداش شده بود و قصد رفتن هم نداشت.
بعد از اخرين حرف هري، لويي بي هيچ حرفي تو فكر فرو رفت پس اين بار كه خودش حس كرد بهتره حرف بزنه لبش رو ليسيد و زمزمه وار گفت:
"تو چي؟"
لويي با شنيدن صداي هري از افكارش بيرون كشيده شد و با تعجب بهش چشم دوخت.
"من چي؟"
پسر كوچيك تر كه عادت داشت هميشه منظورش رو توي كوتاه ترين كلماتي كه امكان داره خلاصه كنه اين بار لعنتي به خودش فرستاد كه چرا انقدر گُنگ حرف زده. پس اين بار اروم تر زمزمه كرد:
"از خودت بگو"
لويي ناخداگاه ياد حرف خودش كه به هري وعده ميداد اگه از خودش حرف بزنه پس لويي هم چيز هايي ميگه افتاد.
اما خب چي ميتونست بگه؟ بگه من از وقتي به خودم اومدم عاشق نامزده تو بودم و الان كه تو اومدي حتي اون يه كم شانسي كه براي به دست اوردنش داشتم رو از دست دادم ؟ يا اين كه تا حالا هيچ وقت دوست دختر نداشته چون توي ذهنش پايبند به نامزده ايشون بوده؟ البته كه نه!
صداش رو صاف كرد و با لبخند مصنوعي اي گفت:
"خب... فكر كنم تا الان چيزايي ازم فهميده باشي، توي لندن زندگي ميكنم و سه ماه تابستون رو اسپانيام"
هرجور حساب ميكرد اين بهترين چيزي بود كه ميتونست از خودش بگه. شايدم بهتر بود مثل خود هري نصفه نيمه حرف بزنه و اون رو بپيچونه!
هري سرش رو كج كرد و سوالي به لويي نگاه كرد، پس پسره بزرگ تر اين بار كمي كامل تر توضيح داد تا جاي سوالي باقي نذاره:
"ببين... ٩ ماه رو فقط كار ميكنم و سه ماه تابستون رو استراحت ميكنم، تمام زندگيم همينه"
البته كه تمام زندگيش همينه! اصلا هم به خاطر كسي اين برنامه ي عجيب كه توش سه ماه بخور و بخواب و ٩ ماه بد بختي داره رو نچيده! اون فقط يه هدفي داره كه نميدونه چيه پس براي الان استراحت بهترين گزينه است.
راضي از توضيحات كاملش پيش چشم هاي متعجب هري پا روي پا انداخت و دوباره كنترل تلوزيون رو به دست گرفت و كانال رو عوض كرد.
نگاهي به هري انداخت كه با دست هاش بازي ميكرد و هنوز هم اون حسو حال ناراحتيش رو داشت. كنجكاويش كه تازه سره سوزني ازش كم شده بود دوباره برگشته بود و مثل خوره به جونش افتاده بود. حتي اين بار قوي تر!
ŞİMDİ OKUDUĞUN
A DIFFERENT SUMMER
Hayran Kurguپسري كه تابستون هرسال براي ديدن دختر عموش كه بهش علاقه داره از انگلستان به اسپانيا ميره، چي ميشه به خاطر پسره ساكتي كه وارده زندگي دختر ميشه، مجبور شه از علاقه ي چندين سالش دست بكشه؟