Writer:
+هانی بدو دیگه داره میریزه
_اومدمم هیونگ
بعد این حرف در سرویس به شدت باز شد که باعث شد لینو با ترس یه قدم به عقب برداره ، ولی به ثانیه نکشید که با یادآوری اینکه تو چه وضعیتیه سریع به خودش اومد و با گذشتن از جیسونگی که شرمنده از اونجا بیرون اومده بود وارد سرویس شد.
×جیسونگی... چان هیونگ زنگ زد گفت بهت بگم با چانگبین هیونگ بین چندتا ترک شک دارن و بری کمپانی کمکشون کنی.
جیسونگ ابرویی بالا انداخت:" پس چرا به خودم زنگ نزد؟!"
فلیکس شونه ای بالا انداخت:" حتما باز گوشیت و سایلنت کردی"×مرسی لیکسیا~
فلیکس لبخندی زد و با صدای جونگین که مخاطبش خودش بود به طرف اتاق مشترکشون رفت.
بعد دو دقیقه دنبال گوشیش گشتن با ناامیدی به زمین چشم دوخته بود که با حس دستی که روی شونش قرار گرفت با لبای آویزون به صاحب دستا نگاه کرد.
.
.
لینو بعد از اینکه کارش تو دسشویی تموم شد و اومد بیرون و با چهره ی درهم جیسونگ مواجه شد ، با نگرانی به سمتش رفت و دستشو رو شونش گذاشت... با بالا اومدن سر هان با اون لبای آویزون خندش گرفت ولی سعی کرد خندشو بخوره :" چیشده هانی؟"_گوشیم و نمیتونم پیدا کنم..
با همون چهره ی ناامید زمزمه کرد و باعث شد لینو نتونه خندش و نگه داره... با شنیدن صدای خنده ی لینو با اخم نگاش کرد:" چیز خنده داری گفتم هیونگ؟"
لینو که حس کرد جیسونگ ناراحت شده خندشو کنترل کرد و با لبخند دستشو با نوازش روی سر جیسونگ کشید:" اخه همیشه گمش میکنی و همیشه هم بین وسایلات پیداش میکنی بیا باهم بگردیم دنبالش ،هوم؟~"
جیسونگ سری تکون داد:" اول کجارو بگردیم؟"+همم...آخرین باری که گوشیت دستت بود کجا بودی؟
_مطمئن نیستم ولی فک کنم رو تختم
+پس بیا اول همونجا رو بگردیم
سری تکون داد و باهم شروع به گشتن کردن ولی بعد چند دقیقه با ناامیدی ای که دوباره به جیسونگ وارد شده بود دست از گشتن اتاق کشیدن
+ناراحت نشو هانا..به جز اینجا کجا رفتی؟
جیسونگ با لبای آویزون سرشو به دو طرف تکون داد :
_همه جا...لینو با دیدن ناراحت بودن هان دستشو گرفت و بلندش کرد:" فعلا بیا یچیزی بخوریم دوباره بگردیم باشه؟"
با سرتکون دادن جیسونگ ، دستشو کشید و به آشپزخونه رفتن ولی با دیدن گوشی ای روی میز که متعلق به هان بود سرجاشون خشک شدن...یه نگاه به هم کردن و باهم زدن زیر خنده..
لینو دست هان و ول کرد و همونجوری که با خنده به طرف گوشی جیسونگ میرفت به سمت جیسونگ برگشت:"اگه از اول میومدیم یچیزی بخوریم اونهمه نمیگشتیم"
گوشی و به سمتش گرفت و جیسونگ با خنده تشکری کرد.+خوب میخوای الان یچیزی بخوریم؟
هان خواست بگه آره که با یادآوری اینکه چان گفته بود بره کمپانی لبخندش محو شد و با ناراحتی به لینو نگاه کرد:" میخواستم بگم آره ولی چان هیونگ منتظرمه"
لبای لینو به حالت عو درومدن:"او پس برو اماده شو من واست کیمباپ میزارم تو راه بخور گشنه نمونی"
جیسونگ با ذوق لینو رو بغل کرد و با گفتن"ممنون هیونگیی~" به طرف اتاق رفت تا آماده شه.لینوهم با لبخندی که دلیلش بغل هان بود مشغول گذاشتن کیمباپا که صبح درستشون کرده بود توی ظرف شد...
°
•
•خوشحال میشم ضعفامو بهم بگید^^♡
این دومین باریه که دارم مینویسم ولی اولیش ناموفق بود و نتونستم ادامه بدم..
پس.. اگه فک میکنید با انجام دادن کاری قلمم بهتر میشه بهم بگید؛)♡
ESTÁS LEYENDO
❦ D̶̶e̶̶p̶̶t̶̶h̶ ̶O̶̶f̶ ̶L̶̶o̶̶v̶̶e̶ ❦
Fanfic-فک کنم کاملا عاشقش شدم... ×عاشق کی؟! با تعجب و کمی ترس به جایی که صدا ازش شنیده شد برگشت: -کی اومدی؟؟ Main Couple•• MINSUNG ~ Other Couples•• HYUNLIX ~ CHANMIN ~ Genre•• Fluff ~ Real life ~ Romance ~ Smut~