~Jisung~
×اووو جیسونگیی موهات خیلی قشنگ شدهه
با شنیدن تعریفی که هیونجین ازم کرد ذوق زده برگشتم سمتش:" مرسیی هیونجینااا... مدل موهای توهم خیلی باحاله با اینکه موهاتو کوتاه کردی ولی این مدل مو هنوزم بهت میاد" (موهای هیون مثل عکسی که تو معرفی کاراکترا گزاشتم کوتاهه ولی اینجا از پشت موهاشو بسته)
با شنیدن این حرف لبخند بزرگی زد:"مرسی جیسونگی"
چشمامو بستم و منتظر بودم میکاپ آرتیست کارشو با میکاپم تموم کنه که یدفعه صدای اعضا بلند شد:-واو لینویاا چقدر جذاب شدی
×اوو لینو هیونگ و نگاا
اولش نخواستم چشامو باز کنم که کار صورتم زودتر تموم شه که دیدم حرکت هیچ چیزی رو روی صورتم حس نمیکنم. چشامو باز کردم دیدم میکاپ ارتیست با دهن باز به پشت سرم زل زده.. با تعجب و کنجکاوی به پشت سرم نگاه کردم ولی...
نتونستم خودمو کنترل کنم و جیغ نه چندان مردونه ای کشیدم که عده ای با تعجب و عده ای با ترس بهم نگاه کردن.
بدون توجه به کسایی که خیره نگام میکردن از سر جام بلند شدم و با چشمایی که برق میزدن به سمت لینو هیونگ حمله کردم._لینویااا خیلی جذاب شدییی
بعد دستم و به موهاش رسوندم و اروم پت پتش کردم که خندید و دستم و گرفت و از موهاش جدا کرد:" ممنون هانا توهم موهات قشنگ شده خیلی بهت میاد"
لبخند ذوق زده ای زدم و دوباره به موهای توسی رنگ لینو هیونگ نگاه کردم که به چهره ش بیش از حد میومد.
به بقیه اعضا نگاه کردم ولی فقط من و لینو هیونگ رنگ موهامون و تغییر داده بودیم.
موهای لینو هیونگ توسی و موهای منم قهوه ای..×همگی آماده اید؟
با این حرف چان هیونگ سریع به سمت میکاپ ارتیست برگشتم و اون فقط بالم لب و برام زد و گفت که میکاپ صورتم تکمیله. پس با خیال راحت به سمت بقیه اعضا رفتم که منتظر خبر منیجر برای رفتن به فنساین بودن.
.
.
.
.با خستگی و بدون عوض کردن لباسام خودمو رو تخت انداختم و به فن ساین امروز فک کردم. با فکر به فنامون لبخندی روی لبم اومد... کم کم داشت چشمام گرم میشد که نوازش دستی توی موهام باعث شد چشمامو باز کنم و چندبار پشت هم پلک بزنم..
~Minho~
با دیدن باز شدن چشماش لبخندی زدم و اروم دستشو گرفتم و از حالت خوابیده درش اوردم :" هانی پاشو لباساتو عوض کن اینجوری بخوابی صبح کلافه میشی"
با دیدن اینکه خوابآلود سرشو به معنای باشه تکون داد به طرف سرویس رفتم تا مسواک بزنم..
وقتی برگشتم دیدم تو همون حالت نشسته درحال چرت زدنه. تک خنده ای کردم و به سمت کمد لباساش رفتم.. یه دونه تیشرت گشاد و یه شلوارک گشاد برداشتم و به سمتش رفتم. دستم و رو شونش گذاشتم و اروم تکونش دادم:" هانی؟~ بیداری؟"
چشاشو باز کرد و گیج نگام کرد.+ میخوام لباستو عوض کنم. نترس باشه؟
سرشو به معنای باشه تکون داد که پایین هودیشو گرفتم و اروم از سرش رد کردم..تیشرتی که براش اورده بودم و با ملایمت تنش کردم و رفتم سراغ شلوارش. کمربند، دکمه و زیپشو باز کردم.. خواستم درش بیارم ولی با این حالت نشسته نمیتونستم. پس از کمرش گرفتم و بلندش کردم. بخاطر خوابآلودی زیادش سرشو گذاشت رو شونم که دلم واسه کیوتیش ریخت.
شلوارش و کشیدم پایین و شلوارکش و تنش کردم. دوباره از کمرش گرفتم رو تخت خوابوندمش و پتو رو روش انداختم.
خواستم برم که دستم کشیده شد. به جیسونگ نگا کردم دیدم مثل بچه گربه نگام میکنه. با حالت سوالی نگاش کردم که لبخند کیوتی زد:" مرسی لینویا"
لبخندی بهش زدم... آروم خم شدم و پیشونیشو بوسیدم.به سمت تخت خودم که رو به روی تخت جیسونگ بود رفتم و پرده ی تختم و کشیدم...آرنج دستم و رو چشمام گذاشتم و به خودم و احساساتم فکر کردم....
از کی شروع شد؟...
°
•
•
یه توضیح کوچولو: خوابگاه اعضا تو این بوک یکیه.../لینو و جیسونگ توی یه اتاقن/ فلیکس و آی ان و سونگمین تو یه اتاقن/ هیونجین و چانگبین و بنگ چانم تو یه اتاق.لاو یو آل~~
YOU ARE READING
❦ D̶̶e̶̶p̶̶t̶̶h̶ ̶O̶̶f̶ ̶L̶̶o̶̶v̶̶e̶ ❦
Fanfiction-فک کنم کاملا عاشقش شدم... ×عاشق کی؟! با تعجب و کمی ترس به جایی که صدا ازش شنیده شد برگشت: -کی اومدی؟؟ Main Couple•• MINSUNG ~ Other Couples•• HYUNLIX ~ CHANMIN ~ Genre•• Fluff ~ Real life ~ Romance ~ Smut~