••15••

910 193 101
                                    

~Writer~

_صب بخیرررر

با لحن پر انرژیش تقریبا داد و زد و صندلی بغل مینهو رو کشید و روش نشست.

×چیشده جیسونگیمون انقدر سر صبح پر انرژیه؟

لبخند سنجابی بزرگش و به هیونجین نشون داد و دستاشو به هم کوبید:"دیشب خیلی خوب خوابیدمم~"

مینهو زیرچشمی بهش نگاه کرد و به کیوتیش لبخند زد.
چانگبین با آرنج به سونگمین زد.
سونگمین خواست اعتراض کنه ولی چانگبین سریع انگشت اشاره شو جلوی دماغش گرفت و نامحسوس به لبخند هان و مینهو اشاره کرد.

سونگمین دهنشو بست و همونطور که چشماش بین اون دو نفر در گردش بود زبونشو روی لبش کشید.
با صدای سرفه ی چان حواسش و ازونا گرفت و یه لیوان آب به چان داد.

×چیشد چان هیونگ خوبی؟

×عاا-اره! خیلی خوبم غذا پرید تو گلوم-چیزه-فقط...لبتو لیس نزن!

همه ی سرا به سمت چان برگشت و سکوت تنها چیزی بود که تو اون لحظه شنیده میشد...
چان دوباره سرفه ش گرفت ولی اینبار کسی بهش آب نداد...
درواقع هیچکدوم نمیدونستن الان باید چیکار کنن!

بعد از دو دقیقه سرفه درحالی که صورتش سرخ شده بود گلوش و صاف کرد و معترض به اعضا نگاه کرد..

×اگه مردمم یه وقت کمک نکنیدا ! بد میشه-!

سکوت...

×عام- زنده اید؟

به سونگمین نگاه کرد و با دیدن چشمای عصبانیش آب دهنشو قورت داد...
نمیدونست چی بگه!
این سکوت به طرز مسخره ای طولانی شده بود و این واسه اعضایی که بیشتر از یک دقیقه نمیتونستن ساکت بمونن عجیب بود-

چشماشو روی هم گذاشت و بدون فکر کردن به عواقبش حقیقت و گفت:" من و سونگمین باهمیم!!"

صدای افتادن چنگال....

دوباره به سونگمین نگاه کرد و علاوه بر چشمای خشمگینش با صورت سرخش هم روبه‌رو شد..
کلافه دستشو رو میز کوبید:" میشه یه چیزی بنالید؟!"

فلیکس که بغلش نشسته بود از ترس تو خودش جمع شد و صدای هیونجین بلند شد:" یااا هیونگ لیکس ترسییدد"

اعضا یه دفعه باهم شروع به حرف زدن کردن و هرکی یه چیزی میگفت.
چان که هیچی از حرفاشون نفهمیده بود نگاه بدی بهشون انداخت که ساکت شدن و سعی کردن باهم دیگه حرف نزنن..

جونگین شروع کرد:" خوب هیونگ تبریک میگمم حس میکردم مشکوکینا"

سونگمین سرشو روی میز گذاشت و ناله ی اعتراض آمیزی سر داد.

چانگبین دستشو دور گردن سونگمین انداخت:" اووو میبینم یکی اینجا از من یچیزی مخفی میکردهه"

 ❦ D̶̶e̶̶p̶̶t̶̶h̶ ̶O̶̶f̶ ̶L̶̶o̶̶v̶̶e̶ ❦Donde viven las historias. Descúbrelo ahora