~writer~
×لیکسسیی
فلیکس با حس سنگینی چیزی روش ، چشماشو باز کرد و با جسم بزرگ چان روبهرو شد..
خندید و چان و بزور از روی خودش هل داد پایین که بتونه نفس بکشه×یا هیونگ سنگینیااا اون هیکل و میندازی روم نمیگی له میشم؟
چان خندید و با کشیدن دست فلیکس به سمت دسشویی رفت و هلش داد تا بره داخل:" تا یه ربع دیگه پایین باش میخوام ببرمت یه جایی"
×اوکییی
به سمت اتاق خودش رفت و لباسایی که اماده کرده بود و پوشید..
با فکر به کاری که میخواست برای فلیکس بکنه لبخندی روی لبش اومد و از ته دلش آرزو کرد خوشش بیاد.×کجا میری هیونگ؟
با شنیدن صدای هیونجین از فکر بیرون اومد و بهش نگاه کرد:" دارم لیکس و میبرم بیرون"
هیونجین چند ثانیه بدون هیچ حرفی به چان نگاه کرد:" اهان..خوش بگذره"
×ممنون هیونی....ولی تو حالت خوبه؟ پکر به نظر میای.
هیون خندید که فیک بودنش از ده متریم معلوم بود.
×هه هه نه بابا چرا باید پکر باشم اخه؟ فقط خوابم میاد
چان با چشمای ریز شده نگاش کرد که هیون سریع به بهونه ی دسشویی از اتاق خارج شد.
چان اه کشید...چرا اعضا مشکلاتشون و باهاش در میون نمیذاشتن؟ یعنی لیدر خوبی واسشون نبود؟ باهاش راحت نبودن؟
سعی کرد فکر کردن به این موضوع رو بزاره برای بعد و الان روی خوشحال کردن فلیکس تمرکز کنه.
گوشی و کیف پولشو توی جیبش گذاشت و از اتاق خارج شد.
.
.
.~Jisung~
با بوی خوبی که به بینیم میخورد بیدار شدم
چشمام و باز کردم ولی با فهمیدن اینکه سرم تو گردن لینو هیونگه چشمام گرد شد
سرمو از گودی گردنش اوردم بیرون و خواستم تکون بخورم که دیدم به معنای واقعی گیر کردمیکی از دستای لینو هیونگ همونجوری که از زیر سر من رد میشد توی موهام بود و اون یکی دستش دور کمرم چفت شده بود
پاهامون تقریبا توی هم گره خورده بود جوری که یکی از پاهای من وسط دوتا پای مینهو بود و اون یکی پام دور کمرشیکی از دستام دور گردنش بود و اون یکی بین سینه هامون در حال له شدن بود
ازونجایی که نمیخوام با تکون خوردنم بیدارش کنم اروم سرم و روی دستش میزارم و نگاش میکنم
قلبم تند میزنه...
سرمو به سینش میچسبونم و نفس عمیق میکشم تا تپش قلبم آروم بگیره
بعد چند دقیقه که تپش قلبم نرمال شد مینهو تکون ریزی خورد که فهمیدم بیدار شده.~Writer~
+هانی؟ بیداری؟
_هومم
+از کی بیداری؟
_تازه بیدار شدم
مینهو دستشو روی سر جیسونگ گذاشت و اروم نوازشش میکرد که صدای باز شدن در اتاقشون اومد:"جیسو...عه کِی رفته؟"
چانگبین به سمت تخت لینو اومد:" هیونگ جیسونگ و ندی...."
بعد از کنار زدن پرده و دیدن اینکه اون دوتا پیش هم خوابیدن با تعجب نگاشون کردجیسونگ سرشو برگردوند:" بله بینی هیونگ چیشده؟"
×یه لحظه....هیونگ من وقتی بهت گفتم میخوام بیام پیشت بخوابم قبول نکردی بعد الان جیسونگ گفته قبول کردی؟
با قیافه ی متعجب و درهم گفت و باعث شد جیسونگ و مینهو بزنن زیر خنده
_ولی بینی هیونگ...مینهو هیونگ خودش بهم پیشنهاد داد پیشش بخوابم
جیسونگ با لبخند موذی و چشمایی که از شیطنت برق میزدن این و گفت و سریع بلند شد تا از اتاق خارج شه
بعد از شنیدن صدای بسته شدن در چانگبین دهن باز از تعجب و عصبانیتشو بست و چشم غره ای به مینهو رفت که باعث شد مینهو قهقهه بزنه
×فقط من اینجا خار دارم آره؟
مینهو با خنده سرشو به دو طرف تکون داد:"شایدم فقط جیسونگ مجوزشو و داره؟"
بعد از این حرف دستشو رو شونه چانگبین گذاشت و از کنارش رد شد.
چانگبین با چشمای ریز شده قدمای مینهو به سمت دستشویی و دنبال کرد :"منظورش چیبود الان؟ نکنه؟..."
با نتیجه ای که تو ذهنش با خودش گرفت دهنش باز شد و دستشو جلوی دهنش گرفت.
°
•
•
•
به نظرتون کاپل دوم کیه؟👀پارت بعد به زودی گذاشته میشه^^♡
لا یو آل~3>
![](https://img.wattpad.com/cover/303617097-288-k52285.jpg)
YOU ARE READING
❦ D̶̶e̶̶p̶̶t̶̶h̶ ̶O̶̶f̶ ̶L̶̶o̶̶v̶̶e̶ ❦
Fanfiction-فک کنم کاملا عاشقش شدم... ×عاشق کی؟! با تعجب و کمی ترس به جایی که صدا ازش شنیده شد برگشت: -کی اومدی؟؟ Main Couple•• MINSUNG ~ Other Couples•• HYUNLIX ~ CHANMIN ~ Genre•• Fluff ~ Real life ~ Romance ~ Smut~