-18-

394 102 101
                                    

چشماشو از درد روی هم فشرد و بیشتر از قبل توی خودش پیچید.

از چند روز قبل سعی کرده بود به خودش تلقین کنه که وویونگ دیگه جایی توی زندگیش نداشت.

که حالش کم کم خوب میشد!

ولی امکان نداشت.اون با ندیدن وویونگ داشت درد میکشید.

کافی بود گوشیشو برداره و بهش زنگ بزنه..ولی نباید اینکارو میکرد!!

و حالا حتی نفس کشیدن هم براش سخت بود.درد رو توی تک تک سلول های بدنش حس میکرد و حتی نمیدونست مشکل از کجا بود.

واقعا نفرین شده بود؟نکنه واقعا داشت میمرد؟

با رها شدن از درد همونطور که نفس نفس میزد روی تخت بهداری افتاد و چشمای خستشو همونطور باز نگه داشت.

بعد از چند دقیقه بلاخره از روی تخت بلند شد و بعد از پوشیدن کفشاش سمت کلاسش راه افتاد.

این اولین باری نبود که توی مدرسه این اتفاق براش میوفتاد.در واقع چند روز بود که سان این مشکل رو داشت.

ولی وویونگ به نظر عالی میومد.بدون اون انگار بهش خوش میگذشت.

همین سان رو عصبانی میکرد.چرا اون؟چرا فقط اون زجر میکشید؟

وقتی به کلاس رسید مستقیم به سمت سونگهو رفت و دستاشو روی میزش کوبید.

سونگهو با تعجب سرشو بلند کرد و با سانی که روش خم شده بود چشم تو چشم شد.

سان واقعا زیبا بود.به عنوان یه پسر حتی نمیتونست انکارش کنه.

موهای قهوه ایش با رگه ای طلایی روی چشماش ریخته بودن و پوست سفیدش اونو بی نقص نشون میداد.و در آخر تک گوشواره ای که به شکل زنجیر انداخته بود و چهرشو کامل تر از قبل میکرد.

واو..سونگهو واقعا عاشق اون چهره بود.

"بعد از مدرسه برنامه ای داری؟"سان پرسید و منتظر جوابش موند.میدونست وویونگ میتونست حرفاشو بشنوه حتی با اینکه چند ردیف عقب تر نشسته بود.

ولی وقت اهمیت دادن نداشت.سان واقعا داشت درد میکشید و امیدوار بود این وضعیت تموم شه.

اگر یه نفرین بود و یا کارما سراغش اومده بود..میخواست زودتر تموم شه.

"نه..فقط کاری که سونبه ها خواستن رو باید انجام بدم."سونگهو آروم جواب داد و همونطور که به چشمای سان خیره شد.

"چی ازت خواستن؟"سان با تعجب پرسید.نکنه بهش زور میگفتن؟

"راستش.."خودشو جلو کشید و ادامه ی حرفشو توی گوش سان گفت.

سان با شنیدن حرفش یهو عقب رفت و بهش خیره شد.

"احمقی؟اگر بگیرنت میخوای چه غلطی کنی؟اصلا اونا هنوز به سن قانونی-.."

I Turned Into A Girl! (Woosan)Where stories live. Discover now