سان نباید عصبانی میشد.
به خاطر همچین دلیل احمقانه ای..بدون اینکه وویونگ ازش چیزی بپرسه..
بدون اینکه اونروز جلو بره و بپرسه جواب اصلیش چی بود..
سان هر چقدر آروم به نظر میرسید بازم نمیتونست دست مشت شدش رو مخفی کنه.
وویونگ میتونست ازش بپرسه!اگر اونروز نه..حداقل میتونست چند روز بعد ازش بپرسه..
اون باید ازش میپرسید..یا نکنه..دور انداختن سان ساده تر از پرسیدن بود؟
به خاطر سرما صورتاشون بی حس شده بود ولی هیچکدومشون تکون نخوردن و از روی زمین یخی بلند نشدن.
ایندفعه نمیتونستن فرار کنن.باید همونجا مینشستن و حرف میزدن.
"اون اعتراف کرد..و جواب من چی بود؟"سان آروم پرسید.
"حتما قبولش کردی!!تو لبخند زدی و من نمیتونستم تماشا کنم که-"
"لطفا وویونگ..لطفا!!"سان داد کشید و حرف وویونگ رو قطع کرد.
باورش نمیشد وویونگ همونطور رهاش کرده باشه.وویونگ هیچوقت همچین کاری نمیکرد..اگر میخواست نادیدش بگیره..حداقل باید دلیل محکم تری برای کارش میداشت.
"اون اعتراف کرد و من لبخند زدم!!چون اعترافش برام جور درنمیومد!!لبخند زدم چون فکر میکردم میدونی که اعتراف تو رو نادیده نمیگیرم!!"سان با ناامیدی لبخند زد.
توجیه؟نه!برای وویونگ حرفش به نظر یه توجیه نمیومد..سان به نظر زیادی برای دروغ گفتن صادق بود..
"ولی تو چی؟بدون اینکه چیزی بپرسی منو نادیده گرفتی..انگار دور انداختنم برات راحت تر بود؟"سان ادامه داد.
"نه!!دور انداختنت هیچوقت برام راحت نبود!!ترسیده بودم..میخواستم فرار کنم..نمیتونستم ببینم قبولش میکنی!!من..من فقط ترسیده بودم.."
و سد دفاعی وویونگ شکست.
اشکاش گونه هاشو خیس کردن و وویونگ برای پاک کردنشون دستاشو روی گونه هاش کشید.
ولی فقط با فکر کردن به سان و توی گیجی ای که به خاطر رفتارش گیر کرده بود باعث میشد اشکای جدیدی جایگزین اشکای قبلیش شن.
سان نگاهشو از صورت خیس از اشک وویونگ گرفت.
"ترسیده بودی و میخواستی فرار کنی..ولی چرا به من فکر نکردی؟فکر نکردی اگر همونطور نادیدم بگیری چه بلایی سرم میاد؟اگر همونطور ازم دوری کنی قراره خوشحال باشم؟..الان حتی نمیتونم تو رو مقصر بدونم..به هر حال تا قبل از اینم تنها بودم و چیز خاصی نیست!!"
چیز خاصی نبود؟سان دروغگوی خوبی بود..
معلومه که چیز خاصی بود!اون درد کشیده بود..فقط با فکر کردن به تنهاییش زجر میکشید و چطور فکر میکرد که چیز خاصی نبود؟
YOU ARE READING
I Turned Into A Girl! (Woosan)
Fanfiction"این چه جهنمیه؟!!..من..بدنم.." محض رضای خدا!!اون هیچ‌کاری نکرده بود که باعث بشه بدنش همچین رشدی کنه!! اون چهره ای دخترونه داشت.. سان طی یه شب به یه دختر تبدیل شده بود و این مسئله داشت دیوونش میکرد! Ateez - Woosan
