-15-

428 100 90
                                    

لبای خشکش رو به هم زد تا از مادرش تقاضای آب کنه.

ولی وقتی چشماشو باز کرد فهمید که هیچوقت از اشتباهش درس نمیگرفت.کِی قرار بود بفهمه مادرش وقتی که بهش نیاز داشت خونه نبود؟

سرشو آروم چرخوند و دستشو سمت میزش دراز کرد تا لیوان آبی که فکر میکرد قبل از اینکه بخوابه اونجا گذاشته بود رو برداره ولی به جاش کسی به سرعت دستشو گرفت.

"وویونگا!!آب میخوای؟!"

سان..سان اونجا بود!

وویونگ با بهت بهش خیره شد.نزدیک بود گریه کنه.سان اونجا چیکار میکرد؟

"تو..اینجا.."وویونگ با تعجب سعی کرد کلمات رو برای ساختن جمله کنار هم بزاره.

"آه من رفتم دارو گرفتم و با تشکر از اونکیونگ شی..یعنی اومونی تونستم بدون اینکه بیدارت کنم بیام تو.انگار از مدرسه بهش خبر دادن که سرما خوردی و برگشته.داشت برات غذا درست میکرد."سان توضیح داد و به وویونگ کمک کرد بشینه و بعد لیوان آبشو بهش داد.

"عجیبه که اینجا بوده."وویونگ زمزمه کرد و لیوان آب خالیشو روی میز گذاشت.

"هوم؟..هنوزم خونست!فکر کردم صدای داد زدنشو شنیدی!انگار رئیسش از دستش عصبانی بود و میگفت برگرده سر کارش ولی داد میزد که "وویونگِ من مریضه و من باید برگردم و کارای کوفتیِ تو رو انجام بدم؟!".باورت نمیشه گوشاتو گرفته بودم که بیدار نشی‌.واقعا که شبیه همین یونگ."

وویونگ با کنجکاوی به سان زل زده بود و به داستانش گوش میکرد.به نظر غیرممکن میرسید..ولی اون الان دوتا و عزیزترین کسایی که داشت رو پیش خودش داشت.

"سانا..وویونگ بیدار شد؟"

هر دوشون سرشونو چرخوندن و به مادر وویونگ که سرشو از بین در رد کرده بود نگاه کردن.

مادرش به محض دیدن وویونگ که بیدار شده بود با نگرانی سمتش رفت و دستشو روی پیشونیش گذاشت.

"هنوزم تب داری!!وویونگا استراحت کن تا مامان داروهاتو بیاره باشه؟"مادرش به سرعت گفت ولی وویونگ چیزی نگفت..حتی نگاهشو هم ازش برنداشت.

براش با ارزش بود که مادرش به خاطر اون سر کار نرفته بود و حتی سان با وجود خستگیش پیشش مونده بود.

لباشو به هم فشرد و همونطور که احساساتی شده بود سعی کرد گریه نکنه.

"آیگووو وویونگااا.."سان قبل از اینکه وویونگ بزنه زیر گریه اونو توی بغلش کشید و به کمرش ضربه های متعددی زد.

مادرش با گیجی بهشون خیره شد ولی خیلی زود وضعیت پسرشو درک کرد اون احساساتی شده بود و سان قبل از اینکه وویونگ گریه کنه اونو بغل کرده بود و از غرورش محافظت کرده بود.

I Turned Into A Girl! (Woosan)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang