•قسمت یازدهم•

182 53 15
                                    




تهیونگ به خوبی از خواب بیدار شد. برخلاف هفته های گذشته سرش درد نمی کرد و مثل قدیم احساس گرما و امنیت می کرد. آهی از خوشحالی کشید و وقتی دوباره نفس کشید بویی که مال او نبود مشام حساسش را پر کرد.

چشمانش را به آرامی باز کرد و گردنی را دید که به فک آشنا می رسید. اگر فکرش را بکنید، او می توانست دست هایش را دور کمرش حس کند. ‌و-و، بدنی نرم و در عین حال به همان اندازه سخت زیر بدنش.

تهیونگ ناگهان بلند شد. ایجاد سه چیز در یک زمان؛

انداختن پتو روی زمین - چندان مهم نیست.

درست روی کشاله ران جونگ کوک نشسته و باعث می‌شود که او تیره‌ترین رژهای دنیا روی گونه هایش ظاهر شود.

سوق دادن دست های جونگ کوک به سمت ران هایش که باعث مرگ او از خجالت می شود.

با این حال... با این حال، تهیونگ نتوانست هیچ قدرتی در بدن خود برای حرکت پیدا کند. بی حرکت آنجا نشست و مانند خرگوشی که به نور نگاه می کرد به چشمان جونگ کوک نگاه کرد.

خلسه تهیونگ با سرفه بلند جونگ کوک قطع شد.

جونگ کوک با ناراحتی شروع کرد: «خب،»و سپس به طور طبیعی اضافه کرد: «صبح بخیر.»

تهیونگ با شنیدن صدای جونگ کوک سرش را تکان داد و از باسنش بالا رفت. خوب،  از این به بعد ، او با چهره ای گوجه ای زندگی می کند.

«ص-صبح بخیر، جونگ کوک!»

جونگ کوک در حالی که گردنش را می مالید گفت: «هان، مرسی.»

تهیونگ در حالی که از نزدیک جونگ کوک را تماشا می کرد به آرامی گفت: «متاسفم.»

«چرا متاسفی »جونگ کوک پرسید و با تمسخر ادامه داد: «چون از من به عنوان بالش استفاده کردی؟»
روی تخت نشست:« مهم نیست، همه مثل من به یه بالش نیاز دارن.»

تهیونگ در حالی که با لبه‌های تی‌شرتش بازی می‌کرد، اخم کرد:«خیلی بدی!»

جونگ کوک گفت: «نه، یادت باشه، من بالش نرم اینجام.» و به آرامی خندید.

«ب- بس کن! من قبلا عذرخواهی کردم!»

«باشه، باشه،»
جونگ کوک در نهایت هوس خندیدن را متوقف کرد:«اما، واقعاً، مهم نیست! من هم از تو به عنوان پتو استفاده کردم.»

جونگ کوک فکر کرد که اگر ممکن بود، تهیونگ سریع سر تکان داد، گونه ها بیش از پیش برافروخته شدند و دوست داشتنی تر به نظر می رسیدند.

تهیونگ پتویش را از روی زمین برداشت و عطر را عمیقاً از آن استشمام کرد.

جونگ کوک  پرسید:«چرا اینقدر دوستش داری؟»
این اولین باری نبود که تهیونگ را با آن می دید. و به نظر می رسید که او به آن علاقه دارد.

the alleviationWhere stories live. Discover now