⚠️اخطار:این قسمت داری الفاظ رکیک و صحنه های ج*نسی می باشد ؛ اگر این گونه ادبیات را دوست ندارید لطفا از خواندن این قسمت بپرهیزید.ممنون⚠️جونگ کوک، تهیونگ را با تملک نگه داشت و نگذاشت او برای خداحافظی با ماریا برگردد. به نظر می رسید که مهم نیست که چه باشد، جونگ کوک قبلاً از او متنفر بود.
بازگشت به خانه بدون حادثه بود و هر دو در ماشین ساکت بودند. شب تاثیرات عجیبی روی هر دوی آنها گذاشت. وقتی وارد خانه شدند، همچنان ساکت بودند، اما هوای اطرافشان با احساسی شدید غلیظ شده بود. تهیونگ ابتدا وارد اتاق خواب شد و وسط ایستاد و به تخت نگاه کرد.
تخت آنها... تخت برای خواب و چیزهای دیگر که تهیونگ هیچ تجربه ای در مورد آنها نداشت. تهیونگ هرگز کسی را مانند جونگ کوک دوست نداشت. او قبلاً هیچ پسر یا دوست دختری نداشت. او هرگز کسی را در کنار خود نمی خواست. او می خواست جونگ کوک را خوشحال کند. برای او مثل یک غریزه بود. او آماده بود هر کاری که جونگ کوک از او می خواست انجام دهد. اما، چیزی اشتباه بود...
نشانه ها را بخوانید. کجا مشکل داشت؟ تا آنجا که تهیونگ می دانست، آنها با هم خوب بودند. آنها تمام مدت با هم بودند. آنها کارهایی را انجام می دادند که یک زوج انجام می دادند. تهیونگ می گفت که او را دوست دارد. و جونگ کوک می گفت که این را می داند.
شکمش را پر کن این باید ساده ترین کار باشد. تهیونگ عاشق آشپزی برای جونگ کوک بود. او همیشه به غذاهای تهیونگ اشتها داشت و همیشه به تهیونگ می گفت که چقدر از خوردن آنها لذت می برد.
وقتی فوتبال تماشا می کند، از مسیر خارج شوید. جونگ کوک متعصب فوتبال نبود. اما، وقتی تهیونگ تماشا می کرد، فقط کارهای دیگری انجام می داد، زیرا علاقه ای به هیچ یک از ورزش ها نداشت.
پاهای خود را در رختخواب باز کنید. تهیونگ پاهایش را باز کرد و به پایین نگاه کرد. فقط... آلتش، اون پایین بود؟ مگر آلتش به غیر از ... ادرار کردن چه می کند؟ باید چیزی وجود داشت، زیرا انسان ها با این کار بچه تولید می کردند. اما، زن بودن برای داشتن نوزادان ضروری بود. او اجازه تماشای فیلم های کثیف در خانه را نداشت، بنابراین هیچ ایده ای از رابطه جنسی نداشت. اما، او چیزهایی را در کتاب ها خوانده بود، و همه آنها مبهم بودند، و حالا به تهیونگ کمک نمی کردند. در آن کتاب ها وقتی دو نفر همدیگر را دوست داشتند، عشق بازی می کردند. تهیونگ چگونه می توانست عشق بورزد؟ او هیچ ایده ای راجبش نداشت. اما، شاید اگر می توانست، جونگ کوک خوشحال تر می شد. اما، برای عشق ورزیدن به دو نفر نیاز بود، بنابراین تهیونگ از جونگ کوک کمک میخواست و آنها تا ابد با خوشی زندگی میکردند!