𝕭𝖊𝖆𝖚𝖙𝖎𝖋𝖚𝖑 𝖊𝖞𝖊𝖘

82 29 10
                                    

صبح، زود تر از همه بچه ها بیدار شدن تا لباس های کثیف رو بشورن . پرستار جوون خیلی به جونگین اصرار کرد که بخوابه اما اون پسر بچه قبول نکرده بود .

+ وای چه قدر سرده

جویون درحالی که میلرزید کف دستاشو به هم مالید و به جونگینی که لباس های داخل تشت رو محکم فشار میداد نگاه کرد ‌. دماغ پسر بچه از سرما قرمز شده بود و صحنه کیوتی رو برای جویون ایجاد کرده بود . سویشرت قهوه ایش رو از تنش بیرون کشید ‌و و دور پسر بچه ی لرزون پیچوند .
جونگین سرشو بالا اورد و بعد نگاه سریعی که به پرستار جوون انداخت ، دوباره مشغول شستن لباسا شد . بعد از چند دقیقه لباس های خیس رو از تشت آب بیرون کشیدن و بعد از اینکه آب لباس هارو چلوندن ، اونا رو روی طناب انداختن .
جونگین برای پهن کردن لباس ها روی طناب مجبور بود قد بلندی کنه و جویون که میدید اون پسر بچه داره تمام تلاشش رو برای کمک بهش میکنه ، شیرینی زیادی رو تو قلبش حس کرد .

+ خب لباسا رو هم پهن کردیم . میخوای قبل از اینکه بچه ها بیدار بشن بری و کمی بخوابی ؟

جونگین سرشو به علامت منفی تکون داد . دماغ قرمز شدشو بالا کشید و سویشرت جویون رو محکم تر دور خودش پیچوند . بدون هیچ حرفی به سمت دوتابی که چند متر از یتیم خونه فاصله داشتن قدم برداشت . پرستار جوون میدونست نمیتونه جلوی پسر بچه رو بگیره پس فقط به سمت ورودی یتیم خونه رفت و تصمیم گرفت از پشت پنجره مراقبش باشه .
روی یکی از تاب ها جا گرفت و به جنگل تاریک روبه روش خیره شد . از ته دلش امیدوار بود سونگمین از اون تاریکی بیرون بیاد و بی هیچ حرفی روی تاب کنارش بشینه . اون جنگل به طرز عجیبی حتی تو روز روشن هم تاریک بود و جونگین کنجکاو بود وارد جنگل بشه اما سونگمین بارها بهش فهمونده بود که اینکارو نکنه . دقیقه های زیادی رو روی تاب منتظر موند و دقیقا لحظه ای که کنجکاوی بهش غلبه کرده بود و میخواست از روی تاب بلند بشه ، سونگمین همونطور که جونگین تصورش رو کرده بود از جنگل بیرون اومد و بدون اینکه حتی نگاهی به پسر بکنه روی تاب کنارش نشست .

جونگین پاهای کوچیکش رو تکون تکون داد و سرشو با سمت پسر کنارش برگردوند .

+هوا خیلی سرده ‌‌. باید بری داخل

سونگمین بی مقدمه گفت و باعث شد لبخند محوی رو لب های جونگین شکل بگیره .

+ نگرانم شدی ؟

+ من یه هیولام ... نگران کسی نمیشم

لبخند از رو لب های جونگین پرکشید و جاش رو به یه ناراحتی عجیب داد.

+ میدونی قبلا اگه این حرف رو میزدی ناراحت نمی‌شدم اما نمیدونم چرا الان ناراحت شدم

کمی مکث کرد و بعد ادامه داد : من و تو باهم دوستیم . بعد از جویون تو تنها کسی هستی که به حرفاش اهمیت میدم

🖤Lover under the bed🖤Where stories live. Discover now