𝖈𝖆𝖗𝖊

143 25 28
                                    

+ تو این مدتی که ما نبودیم بهت خوش گذشت ؟

مینهو دستشو دور شونه جونگین انداخت و با خنده از پسری که رنگ پریده تر و بی حال تراز همیشه به نظر میرسید سوال کرد . جونگین لبخند بی جونی زد و سرشو به نشونه منفی تکون داد .


سانگ ایل خطاب به مینهو با صدای بلند شروع به حرف زدن کرد : مگه میشه بهش خوش نگذشته باشه پسر ؟ یه اتاق با چهار تا تخت ،کامل در اختیارش بوده !

مینهو موهای جونگین رو به هم ریخت و لبخند دوستانه ای رو مهمون لباش کرد .

+ فکر کنم زیاد حالت خوب نیست درسته ؟

+ نه ... خوبم فقط ...

ناخودآگاه نگاهش به سمت تخت خودش ،جایی که سونگمین داشت از درد به خودش میپیچید ،افتاد. لبخند زورکی زد و ادامه داد : فکر کنم یک کم به هوای تازه احتیاج دارم

+ چرا زود تر نگفتی ؟ لباس بپوش با هم بر...

+ نه ... امم ... اگه میشه میخوام تنها باشم

با عجله و قبل از اینکه مینهو حرفشو تموم کنه ، گفت و سریع اضافه کرد : ببخشید

مینهو سر تکون داد و دوباره موهای پسر مضطرب رو


به هم ریخت .

+ خوش بگذره

جونگین سر تکون داد و به بهونه برداشتن ژاکتش به سمت پله های تخت دو نفره رفت


خیلی اروم و طوری که فقط سونگمین بشنوه گفت :پشت سر من بیا بیرون

بدون اینکه ژاکتش رو برداره ، با آروم ترین سرعت ممکن از پله های تخت پایین اومد تا سونگمین هم دنبالش بیاد بالاخره بعد از چند دقیقه که برای هردوشون چند ساعت گذشت زیر پل بودن

+ سونگمین تو چت...

قبل از اینکه بتونه حرفشو تموم کنه ، سونگمین به سمتش هجوم اورد و دستشو پشت گردن پسر گذاشت .سرشو تو گودی گردن پسر فرو برد و گاز محکمی ازش گرفت .


برای اینکه صدای دادشو خفه کنه ، دندوناشو تو لب پایینش فرو برد و چشماشو محکم رو هم فشار داد . متوجه شد که امروز هم سونگمین قراره به زور از خونش دل بکنه . برای اینکه نیفته دستاشو رو شونه های پسر بزرگ تر گذاشت .


قبل از اینکه از جونگین جدا بشه مک عمیق و محکمی از گردنش گرفت و تونست چنگی که پسر از درد به شونه هاش زد رو حس کنه .


دستای پسر کوچیک تر شل شد و زمانی که سونگمین دستشو که پشت گردنش بود پایین اورد ، پخش زمین شد.
سونگمین سریع خم شد و نگران به چشمای بسته و صورت رنگ پریده پسر خیره شد . حالا باید چیکار میکرد ؟ چند بار شونه های پسر رو تکون داد ولی فایده ای نداشت .

+ جونگین ...

صداش زد . نه یه بار ... دوبار ، سه بار ، ده بار


اشکاش گونه هاش رو خیس میکردن .

+ جونگین بیدارشو ! خواهش میکنم بیدار شو

فریاد میزد اما بازم فایده ای نداشت . نمیدونست چطوری باید از کسی کمک بگیره . بی هدف دور و بر رو نگاه کرد . سرشو خم کرد و روی سینه جونگین گذاشت . نفس میکشید ولی قلبش ضغیف میزد . از اینکه نمیدونست باید چیکار کنه نفسش بند اومده بود .

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 25, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

🖤Lover under the bed🖤Where stories live. Discover now