(+۱۸)
با حرف سونگمین ، لرز کوچیکی به بدنش وارد شد و لباشو تو دهنش کشید . وقتی مضطرب و هیجان زده میشد ، دندوناش رو طوری روی لباش فشار میداد که خونی میشدن.+تمومش کن !
سونگمین گفت و با اشاره سر بهش فهموند که گاز گرفتن لب پایینش رو تموم کنه. بلافاصله بعد از رها شدن لب پسر کوچیکتر، سونگمین لباشو روی لب های قرمز شده اش گذاشت و شروع به مک زدن و بوسیدنشون کرد . با حس زبون سونگمین ، پلکاشو محکم رو هم فشار داد و پاهاشو تو شکمش جمع کرد . لزجی زبون سونگمین باعث میشد بدنش مور مور بشه .
پسر بزرگ تر دستشو زیر سر جونگین برد و موهای پسر رو محکم تو مشتش گرفت . بوسیدن جونگین حس خیلی خوبی داشت و دلش بیشتر و بیشتر میخواست به طوری که ناخودآگاه لب پایینی پسر کوچیک تر رو محکم گاز گرفت . جونگین صدای جیغ مانندی از ته گلوش دراورد و شروع به دست و پا زدن کرد . هنوز هم میتونست فشار دندونای سونگمین رو حس کنه و این فشار به طرز عجیبی بیشتر میشد. مشت های بی جونشو به سینه و بازوی پسر بزرگ تر کوبید اما کاری از پیش نبرد . میتونست خونی که از لب پایینش،خارج و به سمت گردنش جاری میشد رو حس کنه . سونگمین بعد لیس زدن خونی که گوشه لبش مونده بود ، پلکاش رو از هم فاصله داد و با چشم های خمار شده اش به جونگین خیره شد .+ میخوام شلوارتو در بیارم !
بعد از این حرف ، دستشو به سمت کش شلوار جونگین برد و کمی پایین کشید .
+ می..میشه ...اینکارو نکنی ؟
با لحن ملتمسی گفت و چشم های اشکیشو به پسر دوخت . سونگمین لحظه ای اجزای صورت جونگین رو از نظر گذروند و رو چشم هاش توقف کرد . پوزخندی رو لباش نقش بست و خیره تو چشمای اشکی پسر زمزمه کرد : من هر کاری که دلم بخواد میکنم
خم شد و روی پلک های جونگین رو کوتاه بوسید .
+ وقتی که گریه میکنی چشمات از همیشه زیباتره
گفت و بدون اتلاف وقت شلوار جونگین رو تا روی زانوهاش پایین کشید . جونگین پاهاشو به هم نزدیک کرد و دستاشو روی عضوش گذاشت. گونه هاش از خجالت قرمز شده بودن و با اینکه هوا کمی سرد بود ، بدنش گر گرفته بود . اخم محوی رو پیشونی سونگمین نقش بست و با گذاشتن دستاش دو طرف زانوهای پسر ، با شدت پاهاشو از هم فاصله داد .
+سونگمین ...
صدا شدن اسمش با اون لحن باعث شد سریع نگاهش رو به پسر کوچیک تر بده . بغض جونگین شکست و با صدای بلند به گریه افتاد
+ من میترسم ... تو ترسناک شدی !
به اشک هایی که دونه دونه از چشم های مورد علاقه اش روی گونه های سرخ پسر جاری میشدن خیره شد و بعد از چند ثانیه، دستاشو دور بدن لرزون پسر حلقه کرد و سرشو تو گودی گردنش فرو برد . چند بوسه ی کوتاه روی گردنش کاشت و از گردن تا گونه اش رو با نوک بینی اش لمس کرد .
CZYTASZ
🖤Lover under the bed🖤
Fanfictionروزی که با لباس های پاره و پوره وارد اون یتیم خونه شد ، میدونست زندگیش قراره تغییر کنه . حتی با اینکه یه بچه ی پنج ساله بیشتر نبود . + من دوستت دارم . با تمام وجودم دوستت دارم . ولی میرم ...چون دلم نمیخواد دوباره باعث و بانی این زخم ها و اشک هایی ک...