+ یه چیزایی هست که تو باید راجبشون بدونی
مرد با صدای که انگار از ته چاه درمیومد به حرف اومد و باعث شد بدن جونگین به لرزه دربیاد . چرا درباره ی چیز هایی که قرار بود بدونه اصلا حس خوبی نداشت ؟
سونگمین سرش رو برگردوند و بهش نگاه کرد .+ لازم نیست بترسی ... من نمیزارم آسیبی بهت بزنه
مرد روبه روی دو پسر نشست و دستاشو تو هم گره کرد .
+ از سونگمین شروع میکنم . فکر میکنم میدونی که سونگمین چطور به این قسمت اومد درسته ؟
جونگین به تکون دادن سرش اکتفا کرد و به بقیه ی حرفای مرد گوش سپرد.
+ وقتی که اون زن سونگمین رو پیدا کرد من اونجا بودم و قبل از اینکه تمام روحش توسط اون بلعیده بشه نجاتش دادم . نه اینکه فکر کنی مهربونم ... من فقط فکر کردم اون برای اینکه تبدیل به یه سایه ی سیاه بشه زیادی قویه . وقتی نجاتش دادم مطمئن بودم از بچه های یتیم خونه انتقام میگیره و این اتفاق تا قبل از اینکه تو پیدات بشه افتاد .
قبل از اینکه مرد دوباره به حرف بیاد سونگمین گفت : وقتی تو پیدات شد باعث شدی مثل یه انسان عادی رشد کنم و دیگه بچه نمونم
+ درسته ... و حالا درباره ی اون مرد ... آقای کیم . یادت میاد ؟
جونگین کمی فکر کرد و بعد جواب داد : همونی که خواهرش رو تو آب غرق کرده بود
+ اون مرد مشکل روانی نداشت . درواقع دختر آقای کیم روح خیلی بزرگ و قوی داشت درست مثل تو . اون زن نمیتونست به صورت مستقیم سمت اون دختر بره و روحش رو ببلعه به خاطر همین از طریق برادرش این کار رو انجام داد و از این قضیه دو برابر سود کرد چون وقتی برادر اون دختر خودشو کشت ، هم تونست روح دختر رو ببلعه هم روح برادرش رو. روزی رو که دیوونه وار میخندیدی یادت میاد ؟
جونگین دوباره سرش رو بالا و پایین کرد. مرد نفس عمیقی کشید و ادامه داد : اون زن میخواست تو رو مثل برادر اون دختر بکنه . با این تفاوت که میخواست تو دوستت رو بکشی تا روحت به خاطر کاری که کردی ضعیف بشه و بتونه راحت تر بهت دست پیدا کنه
جونگین تو جاش لرزید و این از نگاه سونگمین دور نموند .
+ و باید بدونی که نصف روحت زمانی که بچه بودی و به خاطر احمقیت وارد این جنگل شدی بلعیده شده .
+ تو بودی که نجاتم دادی ؟
جونگین پرسید و مرد سرش رو به چپ و راست تکون داد و با چشماش به سونگمین اشاره کرد
+ اون تورو نجات داد
+ دلیل اینکه اون نمیتونه به طور مستقیم بهم آسیب بزنه اینه که من روح قوی دارم ؟
درحالی که نگاهش روی سونگمین بود پرسید و مرد جواب داد : یکی از دلایلش همینه ... اما اون با آسیب زدن به اطرافیانت روحت رو ضعیف میکنه و تو هم به سایه تبدیل میشی
ŞİMDİ OKUDUĞUN
🖤Lover under the bed🖤
Hayran Kurguروزی که با لباس های پاره و پوره وارد اون یتیم خونه شد ، میدونست زندگیش قراره تغییر کنه . حتی با اینکه یه بچه ی پنج ساله بیشتر نبود . + من دوستت دارم . با تمام وجودم دوستت دارم . ولی میرم ...چون دلم نمیخواد دوباره باعث و بانی این زخم ها و اشک هایی ک...