𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 7

114 30 15
                                    

"اقایون میدونید که وجود یک شاهد ۱۵ ساله عملا یعنی وجود نداشتن هیچ شاهدی برای پرونده؟"

چانیول عصبی دستش رو روی پیشونیش گذاشت. اون رسما از ظهر هیچ کوفتی نخورده بود و الان میتونست پیچیدن روده هاش رو بهم حس کنه. حالا با داشتن شاهد، هیچ چیز ثابت نمیشد و انگار به نقطه اول برگشته بودند.

"ولی من ۱۷ سالمه و به سن قانونی رسیدم."

دستش رو پایین اورد و اینبار چشم هاش رو  بست و محکم روی هم فشار داد. میتونست جواب دادستان اصلی رو توی ذهنش تجسم کنه.

"هفده سالگی، سن قانونی نیست پسر جوون."

برونو بیخیال از پرونده ایی که بطرز افتضاحی همه چیزش بهم گره خورده بود، خنده ایی کرد و همونطور که دستش رو روی شونه پسر میگذاشت، گفت:

"من فکر کردم ۱۳ سالته پسر. برای ۱۷ سالگی زیادی کوچولویی."

چانیول چشم هاش رو باز کرد. با حرف برونو کاملا موافق بود. اون پسر حتی از دایون هم کوتاه تر بنظر میرسید.
پسرک شونه اش رو از بین دست های کاراگاه پرونده بیرون کشید و نیم نگاهی به لودگیش کرد.

"شما هم برای یک مرد بالغ بودن، زیادی کوچولو هستی."

چان خنده‌ی کوتاهی کرد و سرش رو یه نشونه موافقت تکون داد. صدای اعتراض ریچی برونو، سکوت اتاق دادستانی رو شکست.

"هی! من از اندامم خیلی راضیم."

قدمی به جلو برداشت و زیر گوش پسر هفده ساله، جایی که شنوایی چانیول هم بهش دسترسی داشت، زمزمه کرد:

"و نمیتونی تصور کنی چه کار هایی که نمیتونم باهاش بکنم."

دادستان روستایی، آب دهانش رو با صدا قورت داد و پسر جوون با گیجی به کاراگاه خیره شد.

"اسم، محل زندگی و هر چیزی که راجع به مضنون میدونی بنویس. شاید بشه کاری کرد. "

دادستان اصلی کاغذ کاهی و مدادی روی میز به سمت پسر هول داد و کمی بعد دوباره به پشتی صندلیش تکیه داد.
پسرک به سمت صندلی حرکت کرد و شروع به نوشتن کرد؛ با جزئیات و کامل! جوری که دادستان ازش خواسته بود. چانیول دیگه کاری با اونجا نداشت پس با خداحافظی کوتاهی به سمت در قدم برداشت.
با بیرون اومدن از ساختمون نفس عمیقی کشید. نگاهی به ساعتش کرد و با دیدن ساعت، نفس گرفته شده اش با سرفه به بیرون پرتاب شد. اون یک ساعت دیر کرده بود و قرارش با بکهیون رو فراموش کرده بود.

با وحشت به سمت ماشینش حرکت کرد و سعی کرد درش رو باز کنه. با یادآوری برونو و پسر روستایی مکثی کرد ولی با بیخیالی شونه ایی بالا انداخت. اون مسئول برگردوندن اون ها نبود!
استارت زد و به سمت مانارولا حرکت کرد. چان و کاراگاه با دیدن اولین شاهد، به سمت رُم حرکت کرده بودن تا شاهد رو به دادگاه برسونن و چانیول انقدر درگیر پرونده بود که برادرش رو به عمیق ترین و دور ترین بخش ذهنش فرستاده بود.
شاید بکهیون درست میگفت؛ اولویت چانیول همیشه کارش بود. آهی کشید و پاش رو روی پدال گاز فشرد.

'𝗖𝗵𝗶𝗿𝗼,,Where stories live. Discover now