شب بعد از نمیدونم چند دقیقه که رو تخت دراز کشیده بودم صدای پیام گوشیم بلند شد..
برداشتمش و با دیدن شماره ناشناس اخم کوچیکی رو پیشونیم جا گرفت...÷فردا ساعت ده کلاس پیانو میبینمت..
÷و نترس قرار نیست بکشمتبا خوندنش تا مرز سکته رفتم...
اون جانگکوکه؟!!
ته راست میگفت...
قرار نیست بکشمت تو این شرایط مثه اینه که دمپایی بگیری دستت داد بزنی چرا فرار میکنی کاریت ندارم!!!
افکار احمقانم تو اون شرایط حتی خنده دارم نبودن..
صبح بیدار شدم و یه لباس معمولی پوشیدم حوصله ی صبحونه نداشتم اهنگو پلی کردم و همدزفریمو گذاشتم تو گوشم...
تا مدرسه قدم زدم و وقتی رسیدم ساعت نزدیک ۹ بود پس واسه اولین کلاسم عجله کردم و خودمو به کلاس رسوندم..
با نشستن کنار تهیونگ سوالای بی پایانش که دیگه داشتم بهشون عادت میکردم شروع شد...
تو کلاس همه ی حواسم به ساعت بود که دیر نکنم...
گفته بود ساعت ده و تو این ساعت من سر کلاس بودم...
تقریبا ده دقیقه مونده بود که اجازه گرفتم برم بیرون اول قبول نکرد ولی با اصرار من اجازه داد و منم تند تند از کلاس خارج شدم.. نمیدونم چجوری خودمو به کلاس پیانو رسوندم ولی با باز بودن در بدون فکر فقط بازش کردم و وارد شدم..
با دیدن صحنه ی جلوم هر چند که حقشو نداشتم ولی حسادت بهم هجوم اورد...
سرمو انداختم پایین چون فکر میکردم انسانای عادی باید خجالت زده بشن از اینکه یکی داره نگاشون میکنه وقتی دارن همو انقد خشن میبوسن...!
ولی اون لعنتیا نه تنها تمومش نکردن بلکه جانگکوک با گرفتن گردن یونگی بوسرو عمیق تر کرد...
نمیدونستم باید بیرون وایستم تا کارشون تموم شه یا صداشون بزنم تا متوجهم بشن..
هرچند که جانگکوک خیلی واضح تو چشام نگاه کرده بود و باز به کارش ادامه میداد...
بالاخره جراتمو جمع کردم و با صدای صاف کردن گلوم توجهشونو به خودم جلب کردم...
یونگی اول با گیجی برگشت و نگام کرد ولی بعد با خشم به جانگکوک زل زد...
+ب..بخشید که مزاحم شدم...
-کوک.. بگو که این کار تو نیست....
÷چی کار من نیست؟؟ بیب چرا رفتی عقب تازه داشت به جاهای خوبش میرسید
-کوک منو دیوونه نکن بگو که تو نگفتی بیاد اینجا...
÷حتی نمیدونم راجب چی حرف میزنی
برگشت سمتم و بالاخره تو چشام نگاه کرد...
-تو واسه چی اینجایی؟؟

ESTÁS LEYENDO
He left me | yoonmin
Fanfictionلباشو بوسیدم و پشونی هامونو به هم تکیه دادم.. اینطوری ما گذشته رو بستیم و معتقد بودیم دیگه نمیتونه بهمون اسیبی برسونه.. ینی اشتباه میکردیم؟! یا درست بود؟! شایدم فقط هردومون نمیتونستیم از یه سری چیزا بگذریم.. شاید داشتیم خودمونو گول میزدیم.. ولی هر...