Ep_14

250 51 2
                                    

* وانگ ییبو *

دستم هنوز داشت بین انگشت هاش فشرده می شد، چرا یه جوری من رو گرفته که انگار می خوام فرار کنم؟ نگاه گذرایی به سر تا پاش انداختم و چشم هام روی صورتش ثابت شد.. جدی نشسته بود و انگار ذهنش درگیر یه جای دیگه است.

از بی حوصلگی سرم رو توی فضای اتاق گردوندم، چه گرد و خاکی گرفته بود کتاب ها مشخصه که خیلی وقته سمتشون هم نرفتم.. قفسه کتاب ها درست کنار قفسه مشروب ها بود و دقیقا شیشه های گرون قیمت الکل جلوی چشم های من برق می زد، یه ان دلم خواست کمی بنوشم، البته نه با این وضعیت.

سرم رو پایین اوردم و به دست هاش نگاه کردم، هنوز هم محکم من رو چسبیده بودن، هوفی کشیدم و نگاه شاکیم رو سمتش چرخوندم.. درگیر چه فکریه خدا داند ولی حالا چرا من رو ول نمی کنه، خواستم اعتراضی بکنم که تا دهنم رو باز کردم اخم غلیظی بین ابروهاش نشست.

چرا مثل ادم سر جام نشینم تا فکر کردنش تموم بشه هوم! اوهمی توی دلم گفتم و دوباره به رو به رو چشم دوختم، هردو روی مبل دونفره راحتی که گوشه اتاق بود نشسته بودیم، چند دقیقه ای گذشت و من انگار تحملم طاق شده بود چون اصلا نمی تونستم این وضعیت رو تحمل کنم.

نیم خیز شدم سمتش، به گوشش نزدیک شدم تا خیلی آروم جوری که شوکه نشه دم گوشش ازش بخوام منه بدبخت رو ول کنه، جلو رفتم و لب هام فاصله چندانی با گوشش نداشت که یهو برگشت سمتم و بخاطر جلو اومدنش اشتباهی لب هام با گونه اش برخورد کرد.

چشم هام گشاد شده بود و مثل این تسخیر شده ها توی همون حالت خشکم زد، اون هم دست کمی از من نداشت و از تعجب داشت پس می افتاد، به خودم اومدم و سریع عقب کشیدم که نزدیک بود از لبه مبل با نشیمن گاه بیوفتم زمین، همون دستش که از قبل دور مچم بود من رو نگه داشت و بالا کشید.

* شیائو ژان *

هول شدم و دست دیگه ام رو به دسته مبل گرفتم ولی تا به خودم اومدم هر دو باهم زمین افتادیم، سرم برگشت و به مبل نگاهی کردم و متوجه شدم که در هم شکسته.. ییبو نگاه گیجش رو پیرامون راحتی شکسته شده چرخی داد و تقریبا ترسیده بود.

-خوبی؟

سرش چرخید و نگاهش روی من زوم شد و بعد آروم سری تکون داد:

-این یهو چش شد؟

و با سر به راحتی اشاره کرد.

-من دستم خورد بهش.

-هاع؟

نگاه متاسفم رو بهش دوختم و با دست پشت گردنم رو اروم ماساژ دادم:

-میگم بخاطره منه، حواسم نبود از دسته مبل گرفتم.

ابرو هاش بالا پرید و انگار چیزی یادش اومد:

𝐿𝑢𝑠𝑡 𝐺𝑎𝑚𝑒 / بــازے شــهوتـWhere stories live. Discover now