...راوی-دوهفته بعد...
هیاهو و برو بیای خدمتکاران و سر رو صدای جشن از فرسنگ ها دور تر به گوش میرسید، زنان زیبایی با لباس هایی فرهیخته به صف ایستاده بودن و مهمان ها رو به سمت تک سالن عظیم وسط باغ که سقفی با طرح و نقش فرشته های خندان داشت هدایت میکردن.
جمعیت زیادی توی سالن حضور داشت، شکوه و زرق و برق اونجا همه رو به وجد آورده بود ریسمان های سفید و طلایی که از ستون ها آویزان شده بود با هر وزش باد به رقص در می اومدن و در هوا پیچ و تاب میخوردن.
تخت سلطنتی بزرگ و طلایی انتهای سالن دیده میشد و دور تا دور انهنای سالن رو تخت های سنتی با بالشتک های نرم و سفید رنگ چیده شده بود که جایگاه مهمان های مهم جشن بود.بوی عطر و عود کل فضا رو پر کرده بود و از سمت دیگه بوی غذا های جور واجوری که توی سینی ها در حال گردش بود همه رو برای چشیدن غذا ها تشویق میکرد، با صدای شیپور هم همه ی افراد ساکت شد و سکوت سنگینی به فضا حاکم.
صدای کسی که پشت میکروفون با سرفه ای گلوش رو صاف میکرد سکوت رو شکست:
" مفتخرم که ورود جانشین سلطنتی رو اعلام کنم، لطفا قیام کنید "
در انتهای سالن آروم شروع به باز شدن کرد و هم زمان با صدای نواختن ساز سلطتنی لوهان پا به سالن گذاشت، حضار به نشانه احترام سر خم کردند و سالخورده های قلعه به تخت نشینی رو بهش تبریک میگفتن.
***
چندی بعد میان جمعیت که در حال حرف زدن و نوشیدن بودن همه همه بالا گرفت هر کسی درگیر پذیرایی از خودش شده بود، سهون کنار لوهان ایستاد و خیلی آروم جوری که کسی متوجه نشه انگشت هاش دستش رو لمس کردن و بین دست های خودش کشیدن.
سر لوهان به آرومی چرخید و با نگاه گرم معشوقش تلاقی کرد، گونه های سفیدش به سرخی رفتن و آروم لب زد:
-دوستت دارم.
لبخندی روی لب های سهون نشست و دستش رو محکم تر بین انگشت هاش فشورد:
-من بیشتر.
حتی کریس و سهو هم کناری از سالن در حال حرف زدن بودن و هر چند ثانیه سر سهو با خنده به عقب پرتاب میشد.. اما ییبو برعکس بقیه گوشه ای تنها و آروم نشسته بود.
با بی حوصلگی به اطراف نگاه میکرد و چشم های دلتنگش دنبال جثه ای آشنا بین جمعیت میگشت، توی این دوهفته هر دو بشدت سرشون شلوغ شده بود ژان به کار های مجازات لویانگ و امثال پسر عموش و ییبو هم کمی به وضع آشفته شرکت رسیدگی کرده بود بخاطر همین هم فرصت نکرده بودن که پیش هم باشن.. اون هم دقیقا بعد از اون شب.
YOU ARE READING
𝐿𝑢𝑠𝑡 𝐺𝑎𝑚𝑒 / بــازے شــهوتـ
Fanfiction𝐶𝑜𝑢𝑝𝑙𝑒 : 𝑌𝑖𝑧ℎ𝑎𝑛 (𝑍𝒉𝑎𝑛 𝑇𝑜𝑝) 𝐺𝑒𝑛𝑒𝑟: 𝐹𝑎𝑛𝑡𝑎𝑠𝑦,𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒,𝑆𝑚𝑢𝑡,𝐴𝑐𝑡𝑖𝑜𝑛 𝑊𝑟𝑖𝑡𝑒𝑟: 𝐴𝑟𝑚𝑎𝑡𝑖 200ســال تموم منتظر این لحظه بودم و بلاخــره وقتشه عوض بدید این اهریمنی که شدم رو مدیون شمام. .... ییبو: چرا من...