BE MY REMEDY [KOOKJIN]

دروغگو

نفسش بند اومده بود. چشماش از این گشاد تر نمیشدند.درست ترین واکنش چی بود توی این موقعیت؟!... نمیدونست.

چرا باید توی لحظه آخر به جای یک مشت تو صورتش، لباش بوسیده بشه؟!

جونگ کوک اما بی توجه بهش، لباشو توی دهنش  میکشید و مک های آرومی بهش زد. جوری لباشو میبوسید که انگار هیچ کاری غیر اون نمیتونه انجام بده. حس میکرد تو بهشته. لذتی که طعم اون لبای شیرین و سرخ بهش میداد رو تا حالا هیچ جا حس نکرده بود.ناله ای اروم کردو خودشو بیشتر به جین چسبوند.

چه مرگش شده بود؟! 

چرا حس میکرد با بوسیدن لباش داره جادو میشه و اختیارشو از دست میده؟!

جین تازه به خودش اومد.حس تنفر و انزجار کل وجودشو گرفت.جونگ کوک داشت میبوسیدش و اون همین جوری ایستاده بود تا اون هرکار میخواد باهاش بکنه؟!

اخماشو تو هم کشید. دستاشو بالا اورد و به سختی به سینه پسر مقابل فشار وارد کرد و هلش داد.  پسر تلو تلو خورد و کمی به عقب پرت شد.

انگار تازه از خلسه در اومد. تازه فهمید تا الان داشت چه غلطی میکرد.

اون.. اون.. جین رو بوسید؟!...

جفتشون با چشم هایی مبهوت بهم خیره شدن.

زبونشون از کار افتاده بود.

جونگ کوک به خودش اومد با چشمایی که دودو میزدن ، با دستپاچگی به اطرافش نگاه میکرد.

الان باید چی میگفت؟!

اصلا مگه چیزی هم میشد گفت؟!

نمیدونست کجا بره یا چیکار کنه.

با کلافگی به سمت در رفت و خودشو از اون مکان دور کرد.

جین اما همچنان به جایی که جونگ کوک چند دقیقه پیش داشت میبوسیدش خیره بود. ضربان قلبش اونقدر بالا بود که، حس میکرد الانه که قلبش از سینش بیاد بیرون. تنش گرم شده بود.

این حس مزخرف چی بود دیگه؟!

دستشو آروم بالا آورد و به لباش کشید. همونجایی که پسر مو مشکی چند دقیقه پیش با اون لبای صورتیش داشت میبوسید و بهش مک میزد.لبایی که خیلی نرم بودند خیلی. بوسه هاش در عین آروم بودن وحشی بود. حس میکرد اگه اون لحظه هلش نمیداد، از شدت مک هایی که به لباش میزد، ممکن بود از جا بکنش.

محکم با دستش به سرش کوبید.

_ وات د فاک کیم سوکجین! وات د فاک؟!.. معلوم هست چته؟!داری فکر میکنی چجوری داشت میبوسیدت؟! این همون جئون جونگ کوکه عوضیه میفهمی احمق؟!بعد تو داری به نرمی لباش فکر میکنی؟!.. اون لبخند مسخره رو لبت برا چی بود دیگه؟! آیششش.. خدا لعنتت کنه پسره ی عوضی.. دارم دیووونه میشم..