بعد خوندن دوباره ی نامه ای که الان با اضافه شدن اشک های خودش خیس تر از قبل شده بود، تلخندی زد و سرش رو روی میز چوبی ای گذاشت که بوی صاحبش رو میداد
″ولی تو انقدر خوب بودی که دلم نیومد.. دلم نیومد عاشقت شم!
دلم نیومد عاشقت شم و دیوار و مرزی بینمون به وجود بیاد...
دلم نیومد عاشقت شم و بخاطر موضوعات الکی دعوا کنیم...
دلم نیومد عاشقت شم چ.چون...″بازدم عمیقی بیرون داد و این، باعث لرزیدن شونه هاش و هق هق هایی شد که شدیدا سعی داشت بی صدا از دهنش خارج بشن
″چون تو رو برای همیشه پیش خودم میخواستم!!
اما حالا چی!؟ تو..ت.تو...
دیگه پیش من نیستی...!!″~~~~
سلام سلام
این یه اسپویل کوتاه از پارت های آینده ی بازیگران :))
و یه تشکر کنم از عزیزانی که ووت کردن :)
خوشحال میشم نظرات و انتقاداتتون هم بخونم :)
چهارشنبه با پارت سوم برمیگردم ;)
ساقدوش مینگوکی دوستتون داره
YOU ARE READING
~• Forced Cast | Kookmin, Vmin •~
Fanfiction″بازیگران اجباری″ By 🇯 🇪 🇴 🇳 🇯 🇪 🇫 🇫 ~~~~ همه ی ما بازیگرایی هستیم که اینجا گیر افتادیم و به اجبار بازی میکنیم... و، فیلمنامه هامون توی بهشتی که ازش اومدیم جا موندن! بازیگرایی که هرکدوم نقش خودشون رو همراه هزاران نفر دارن و نمیدونن کی ب...