جونگکوک با دیدن ایستادن جیمین، تکونی توی جاش خورد و مثل بقیه افرادی که اونجا بودن و فکر میکردن جیمین میخواد بهشون دست بده، سر و صدا کرد اما یه جای کار اشکال داشت. چشمای جیمین بسته بود و هیچ حرکتی نمیکرد و وقتی به خودش اومد، جیمین خم شده بود و داشت میوفتاد و نفهمید چطور خودش رو بالا کشید و مانع افتادن جیمین روی استیج سرد زیرش شد...
~~~~
_1 ماه بعد_3 روز مانده به برگشت جیمین_برای بار ششم حرکتی که مربی رقص بهش گفته بود رو جلوی آینه ای که تمام محیط سالن رو در بر گرفته بود، تکرار کرد. حس میکرد هربار داره اشتباه تر اون حرکت رو انجام میده و داشت عصبی میشد.
= جونگکوک، بهتره بری و استراحت کنی.
بعد اینکه دست گرمی رو روی شونش احساس کرد، صدای هیونگش رو شنید و با لبخندی سمتش برگشت.
= درسته اینطوری نمیتونی به جایی برسی و وقتت رو تلف میکنی.
صدای نامجون رو از اونور در تایید حرف جین شنید و با لبخند خسته ای، پاهاش رو روی زمین کشید و به سمت اتاق استراحت رفت.
زمان عالی ای رو در کنار اعضای گروهی که قرار بود همراهشون دبیو کنه میگذروند و همش رو، مدیون اون مرد سیاه پوشی بود که دیگه نتونسته بود ببینتش. دلش میخواست یه بار دیگه پیش یونگی بره و باهاش اجرایی داشته باشه تا ببینه باز هم اون مرد به دیدن اجراش میاد یا نه. میتونست انجام بده درسته؟ اون که هنوز دبیو نکرده و مشهور نبود!
گوشیش رو از جیب شلوار گشادش بیرون آورد و شماره ی هیونگش رو گرفت.
~~~~
بعد مکالمه ی نسبتا طوالنی ای با یونگی، انگار که انرژی گرفته باشه با لبخند بلند شد و به سمت اتاق ضبط رفت.یونگی قبول کرده بود تا جونگکوک دوباره باهاشون اجرا کنه و البته که با آغوش باز هم پذیرفته بود. چون شاید این آخرین اجراش در اون گرون میبود...
به اتاق رسید و مستقیم توی استودیو رفت تا با خوندن، ذهنش هم همراه بدنش آروم بگیره. پشت میکروفن استودیویی ایستاد، نفسی گرفت، چشماش رو بست و شروع کرد_Song: Decalcomania_Jungkook_
(پارازیت نویسنده: مدیونین فکر کنین اسمم رو از روی این آهنگ جونگکوک برداشتم:)
When I see you smile in the screen
وقتی لبخندت رو توی صفحه میبینمYou're good at everything
تو توی همه چیز خوبیyou're just perfect
تو بی نقصیfeels like i've never been you
احساس میکنم که هرگز مثل تو نبودمبا صدایی که از اتاق رو به روش به گوش هاش رسید، چشماش رو باز کرد و با تهیونگی مواجه شد که پشت کامپیوتر نشسته و داره روی آهنگش کار میکنه. ناخواسته لبخندی زد و دوباره چشماش رو بست
BẠN ĐANG ĐỌC
~• Forced Cast | Kookmin, Vmin •~
Fanfiction″بازیگران اجباری″ By 🇯 🇪 🇴 🇳 🇯 🇪 🇫 🇫 ~~~~ همه ی ما بازیگرایی هستیم که اینجا گیر افتادیم و به اجبار بازی میکنیم... و، فیلمنامه هامون توی بهشتی که ازش اومدیم جا موندن! بازیگرایی که هرکدوم نقش خودشون رو همراه هزاران نفر دارن و نمیدونن کی ب...