...Part 5...

101 23 2
                                    

چند تا پلک سریع و پشت سر هم زد و همچنان به یونگی ای خیره بود که فامیلیش با فامیلی خودش یکی بود! البته اسم و فامیلی خودش رو مادر و پدرش انتخاب کرده بودن پس...
احتمالا این نمیتونست ربطی به خودش داشته باشه.
- لطفا بیاین و بشینین.
صدای تهیونگ باعث شد به خودش بیاد و بعد سلام گرمی به یونگی، رو به روش روی صندلی های جلوی میز تهیونگ بشینه.
تهیونگ انگشتاش رو توی هم گره کرد و رو به جونگکوک به حرف اومد
- یونگی بعد قبول شدن توی تست هایی که خودت قبلا انجامشون دادی، وارد گروه شما میشه...
سرشو سمت یونگی چرخوند و ادامه داد
- خصوصیات اصلیت قبلا کاملا تایید شده و این موضوع زمان کار آموزیت رو کمتر میکنه. و اینکه زمانش از این کمتر بشه، بستگی به پیشرفت بیشتر خودت داره!!
یکی از پرونده های مشکی رنگی که کنار میزش وجود داشتن رو برداشت و بازش کرد
- کیم نامجون. 1 سالی هست که اینجا مشغول کار آموزی هست و پیشرفت عالی ای داشته...
رفت سراغ پرونده ی بعدی.
- کیم سوکجین 1 سال و نیم پیش وارد اینجا شد و وضعیتش مثل نامجونه...
پرونده ی جین رو بست و بعدی رو باز کرد
- جانگ هوسوک...
هومی رضایت مندی کشید
- خب اون 5 ماهه کار آموز شده و الان سطحش خیلی عالیه!
پرونده ی هوسوک رو هم بست و روی پرونده ی جین گذاشت و نگاهش رو به جونگکوک داد
- پرونده ی تو رو قبلا نگاه کردم. تو هم مثل هوسوک عالی هستی و پیشرفت چشم گیری داشتی.
به صندلیش تکیه داد و دلیل اینکه اینا رو بهشون گفته رو به زبون آورد
- با وجود اینا و چیزی که من ازتون پیش بینی میکنم، گروهتون 3 ماه دیگه میتونه در عالی ترین حالت دبیو کنه و بترکونه!!
لبخندی روی لب هر سه آلفای توی اتاق به وجود اومد
_ عالیه! حالا، من میتونم برم تمرین کنم؟؟
تهیونگ سری تکون داد و وقتی جونگکوک به در اتاق رسیده بود، با یادآوری موضوعی دوباره صداش کرد با ایستادن پسر، حرفش رو زد
- در مورد اجرای خیابونی ای که با هم داشتین، فکر کنم بتونین آخرین رو اجرا کنین و بعدش متاسفانه یا خوشبختانه دیگه امکان پذیر نیست.
جونگکوک بعد کمی مکث، سری تکون داد و بعد بستن در اتاق تهیونگ، به سمت سالن تمرینشون حرکت کرد.

~~~~

آروم قدم میزد و در حالی که ذهنش درگیر بود، به سمت سالن تمرینش میرفت تا شاید با تمرین رقص بتونه افکاری که از دیشب توی سرش میچرخیدن رو بیرون کنه. سایه ای که از توی یکی از سالن های رقص دید، باعث شد ایست کنه و مدتی به سایه اون پسری که خسته به نظر میرسید نگاه کنه.
قدم هاش رو به اون سمت برداشت و یه قدم داخل رفت و با دیدن جونگکوکی که با تمام خستگی ای که میشد از حرکاتش فهمید، میرقصید، خنده ای کرد و بهش نزدیک تر شد.
+ سلام
با پریدن جونگکوک و نگاه متعجبی که بهش انداخت، فهمید که پسر اصلا متوجه حضور اون نشده بوده.
+ آروم باش منم. ببخشید ترسوندمت.
جونگکوک بعد کمی خیره موندن به جیمین، تند تند سرش رو به اطراف تکون داد و یه قدم نزدیکش شد
_ اوه نه اشکالی نداره. من خیلی درگیر رقص شده بودم.
لبخندی زد و به اطراف نگاه کرد
+ آقای چو امروز نیومده!؟
انگار این موضوع برای جیمین هم تعجب آور بود
_ نه. برای همین دارم تنهایی تمرین میکنم.
جیمین ابروهاش رو بالا انداخت و بعد کمی فکر کردن و چرخوندن نگاهش دور سالن، هومی کشید و سمت جونگکوک برگشت
+ خب اگر بخوای، میتونی..با من تمرین کنی.
تردید توی لحنش معلوم بود اما باعث نشد که جونگکوک خوشحال نشه و قبول نکنه. پس سری تکون داد و دنبال جیمین از سالن خارج شد.
+ خب. دوست داری چی یاد بگیری؟؟
با سوالی که از جیمین شنید، یاد وقتی افتاد که داشت یواشکی نگاهش میکرد و اون باله میرقصید.
_  باله. میتونی بهم باله یاد بدی؟؟
کمی به آلفای رو به روش که از نگاهش کلمه ی ′′لطفا′′ خونده میشد، نگاه کرد و لبخندی زد
+ باله به این راحتی ها نیست. یاد گرفتنش خیلی زمان میبره و خب حقیقتش...
خنده ی خجالت زده ای کرد
+ من در اون حد هم خوب نیستم که بتونم بهت یاد بدم.
چشمای جونگکوک گرد تر از حالت معمولیشون شدن و یاد رقص حرفه ای جیمین افتاد
_ اما اون روز توی همین سالن خیلی خوب میرقصیدی! و حتی توی کنسرت ها و اجراهایی که داشتی.
جیمین بعد شنیدن حرف جونگکوک، با تعجب سمتش چرخید. یعنی اون همه اجراهاش رو دیده بود!؟
اما در آخر بیخیال، لبخند بزرگی زد
+ خیلی خب باشه. سعی میکنم بهت یاد بدم.
و هردو شروع به رقصیدن های معمولی برای آماده شدن بدن هاشون کردن.

~• Forced Cast | Kookmin, Vmin •~Donde viven las historias. Descúbrelo ahora