10. بازیِ کنی

178 26 27
                                    

کنی خیلی یهویی از جاش بلند شد و باعث شد ساشا بخاطر نبود تعادل تقریبا سرش بخوره به زمین. " بسه دیگه " با قاطعیت گفت و بعد لبخندی زد " حالا بیاید بریم سراغ سرگرمی و این حرفا "
تو بهش نگاه کردی "و سرگرمیت چی هست؟ "

"یه بازی ، فقط توش یه پیچیدگی داره " کنی گفت و به تو و ارن نگاه کرد

خیلی سریع به کنی نگاه کردی که داره به تو و ارن نگاه میکنه. حس نگاه خطرناکت روی تو باعث شد احساس اضطراب دوباره تمام وجودت رو پر کنه. ارن هم با نگاه کنی زبونش رو داخل لپش چرخوند و با بیخیالی شونه بالا انداخت.

فلوک دوباره جلو اومد تا کنارت واسه اگرچه تو به خودت زحمت ندادی که تکون بخوری چون تمرکزت روی هرچیزی بود که کنی داشت نقشه ش رو میچید. لبخند کمرنگ پسر موقرمز رو با یه نگاه بی حس چپ چپ جواب دادی که باعث شد یه قدم به عقب برداره.

"اوه ، خب دقیقا این بازی چطوریه؟ " آرمین پرسید و کنار ژان نشست. قبل اینکه آرمین بتونه بشینه میکاسا دستش رو گرفت و اون رو بین خودش و جان نشوند. آرمین خنده ی معذبانه ای کرد و لب و لوچه ی ژان آویزون تر شد.

"اگه بگی جرات یا حقیقت پا میشم میرم" میکاسا به کنی هشدار داد و یه نگاه چپ بهش انداخت

کنی دندوناش رو بهم زد و بعد شروع به چرخیدن دور اتاق کرد "نه، بازی از این قراره‌. همه اسمشونو روی یه تیکه کاغذ مینویسن و توی اون کاسه میندازنش

ساشا چشماش رو چرخوند "حالا تو چرا گیر دادی به تیکه ی کاغذ؟ "

کنی حرف ساشا رو نادیده گرفت و ادامه داد "هرکی که شما اسمشو از تو این کاسه در میارین باید ببوسیدش اگه هردوتون هم نخواید همو ببوسید دوتاتون ده دقیقه رو با هم تو اون کمدی که اونجاست میگذرونید " حرفاش رو تموم کرد و به کابینی که تو کمدتون بود اشاره کرد

" شبیه یه ورژن کپی شده از جرات یا حقیقت و هفت دقیقه تو بهشته (توضیحات در پایان چپتر) " ژان گفت و ساشا بلند خندید "خی همتون پایه اید؟ "

"بازی میکنیم" با تایید ساشا همه شروع به موافقت کردن

"من این بازیو بیخیال میشم " با یه خنده ی عصبی گفتی و از جات بلند شدی تا کتت رو از رو تختت برداری. بشدت دلت میخواست بری جای دیگه.

متوجه شدی که یه اخم رو صورت کنی شکل گرفت و نگاهی به بقیه انداختی تا واکنش و نظرشون رو ببینی. ارن ابروش رو بالا برد و داشت زیرلبی میخندید

طرز نگاهت رو عوض کردی و با یه چهره ی اخمو به ارن خیره شدی. اون شروع به ور رفتن با حلقه ی توی دستش کرد و یه لبخند تمسخرآمیز گوشه ی لبش شکل گرفت.

"از آدمی مثل تو بیشتر از اینم انتظار نداشتم " ارن بعد از گفتن حرفش نفس عمیقی کشید و به تو زل زد

COMPLICATED | Eren Jaeger (Persian Translation)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang