شکه شده بودم ، جنسن به من نزدیک و روبه رویم نشست ،
جنسن : میدونی ، تو فوق العادایی ، همیشه توی کلیسا میتونستم رقص فوق العاده ی بدنتو ببینم ، مشخص بود که اسکیت روی یخ کار میکنی ، میدونی جرد من ، من تا الان حریفی رو مثل تو کنارم نداشتم ، پس میخوام یک سال بهت آموزش بدم ، به مسابقات برسونمت و سال بعدش با تو مسابقه بدم ، قبول میکنی ؟
چشمانم میدرخشید و اشک های پشت سر هم جاری می شدند ،اون به من چشمک زد ، آهسته گفتم :
جرد : متاسفم اما من باید به خاطر کشیش بودنم از این حرفه بیرون بیام
جنسن : نه ، تو از این حرفه بیرون نمیری من ، من به عنوان مربیت بهت این اجازه رو نمیدممربی ، اون گفت مربیت ، یعنی واقعا میخواد به من آموزش بده ؟اون بت من بود ، اگه همه به عیسی مسیح ادای احترام میکردند من به اون...
به چشمانش مینگریستم ، قبل از این که به خودم بیام گرمای دستی روی دستم که روی یخ بود ، احساس کردمجنسن : جرد ، میخوام همه چی رو درمورد تو بدونم
یکی از دستانش را زیر چونه ام گذاشت
جنسن : تو چجور، روی زمین یخی اسکیت بازی میکنی ؟
این کلیسا ، چی داره انقدر تو مجذوبشی ؟
دختری هست که دوسش داشته باشی ؟
باید قبل از شروع تمرین رابطمونو با اعتماد کامل برقرار کنیم!توی چشمای جنگلیش گم شده بودم ، توی عمرم تا به حال با کسی به جز جنسن ارتباط چشمی برقرار نکرده بودم ، نمیدونستم باید جوابشو چی بدم
جنسن : راستی ، برای این که بهتر بشناسمت تو باید بیای و توی آپارتمان من زندگی کنی! نظرت چیه ؟
چی باید میگفتم ، باید به جنسن چی میگفتم
جنسن : همین امشب وسایلتو جمع کن و بیا خونه ی من این آدرسمه منتظرتم...
برگه ایی توی دستم گذاشت و چشمک دیگه ایی زد و از سالن خارج شد ، من باید چکار کنم...
خداوندا ، مسیحت را برای یاری من بفرست ، من باید چه کنم ، کشیش باشم یا یک اسکیت باز روی یخ...به سمت خونه رفتم وارد اتاقم شد و روی تختم نشستم ، من باید چه کار کنم خدایا روی تخت خوابیدم و دستمو توی موهام قفل کردم
چرا جنسن اکلس معروف میخواد مربی من شه ، چرا اونطور لمسم میکرد ، چرا حالت نگاهش مست کننده بود ، چرا ، چرا ،چراروی تختم غلتیدم و روی شکمم خوابیدم و بالشتمو بغل کردم ، سرمو تو بالشت فرو کردم و بعد فورا روی تخت نشستم و از کشوی کنار تختم گردنبند سلیبمو برداشتم و با دونه های گرد اطرف شروع کردم به
: برم ، نرم ، برم ، نرم ،برم...برم ! آره برمممممممم مرسی مسیح
مثل بچه ها بالا و پایین پریدم و بعد ساکمو از زیر تخت برداشتم و وسالی که به نظرم ضروری بود رو برداشتم و بعد برگه ی آدرسی که جنسن اکلس بهم داده بود رو باز کردم ، خدای من اون توی واشنگتن زندگی نمیکرد ، پس ، پس چرا بیشتر اوقات کلیسای ما نیومد مگه شهر خودش کلیسا نداشت ، ممنونم مسیح ، ممنونم خدااا که کاری کردید به کلیسای ما بیاد نه کلیسای دیگه ، گذاشتید ببینمش ممنونماز خونه خارج و تاکسی گرفتم و به آدری که جنسن داده بود رفتم کل مسیر کل ۳۰ دقیقه ایی که با سرعت ۲۰۰ میرفتیم رو به جنسن فکر کردم ، یعنی میتونم هر روز ببینمش ، یعنی میتونم به دستش بیارم ، خدایا خودت کمکم کن ...
🥀✝️🥀✝️🥀✝️🥀✝️🥀✝️
من جنسن اکلز هستم یک مدل و یک رقصنده ( اسکیت باز) روی یخ ، منم عاشق شدم اما نه مثل همه ، من دوست دختر داشتم خیلیییی ، اما عاشق هیچ کدوم از اونا نشدم ، من عاشق پسری شدم که کشیش بود ، اولین بار توی کلیسا دیدمش روزی که عموی پدر درگذشت ، اونروز رو یادمه ، من اهل کلیسا رفتن ، نبودم و به اجبار پدرم به اون مراسم رفتم ، حوصله ام سر رفته بود ، که دیدم در کلیسا باز شد ، پسری با موی بلند و البته قدی بلند تر وارد کلیسا شد ، به خاطر بارون تموم موهاش خیس شده بود اما بی توجه به اون مشغول انجام وظایفش شدم ، اون زیبا بود ، اون یک کشیش بود ،دوست داشتم به چهرهش نگاه کنم ، پس باید حرفی میزدم تا نگاهم کنه ، پس بدون درنگ حرفی زدم ،نگاهم کرد چشمانش چندین رنگ داشت ،اون من رو میشناخت ، نمیدونم اما با اولین نگاه دلم درگیرش شد ، جوری که بیشتر اوغات با بهانه های مختلف به کلیسا می رفتم و اون رو مخفیانه نگاه میکردم ، بعضی روز ها در حالی که گردنبند سلیبشو در با هر دو دستش به سینه میفشرد نگاهم میکرد اما کار او به چه معنی بود ، نمیدونستم باید چه طور از علاقم بهش بگم ، البته اگر هم میگفتم ، اون پدر بود اگر حرف من رو هم می پذیرفت و اون هم نسبت به من حسی داشت، نمیتونست به من جواب بده چون خودشو وقف مسیح کرده بود ، پس دنبال راه حلی گشتم و راه خودش پیدا شد ، اون ویدیو ، ویدیو رقصیدن(اسکیت) اون روی یخ ، توی ویدیو پیراهنی به تن نداشت ، اولین بار بود اون عضلات رو میدیدم ،بدن برنزه ایش و گردنبند سلیبی که روی سینه هاش میلغزید...نقشه ایی کشیدم و اون رو عملی کردم ، میخوام وسوسه اش کنم تا به دستش بیارم ،پس به منظور مربی بودن و اینکه میخوام شناختم ازش بیشتر باشه بهش گفتم بیاد خونم ، منتظرشم ، راه حل خوبیه ، من به خاطر مربی اون بودن میتونم بهش نزدیک شمساعت ۳ صبح بود که زنگ خونم به صدا در اومد ، درو باز کردم و با دیدن جرد و ساک چرخی پشت سرش از درون شاد شدم اولین بار بود که اونو با لباسی غیر از لباس کشیشی میدیدم واقعا زیبا بود ، خنده ایی روی لبام نشست با محبت ازش دعوت کردم ، به داخل اومد ، همه ی خونه رو نشونش دادم و در آخر به اتاق مهمون راهنماییش کردم و گفتم فردا صبح راجب اسکی با هم حرف میزنیم
کل شب به جرد فکر میکردم که الان ، داره چکار میکنه ، چه طور خوابیده ،چه طور میتونم به دست بیارمش
#S_M_H
YOU ARE READING
عشقممنوعه❌Unholy love
Fanfiction📌وضعیت: پایان یافته.⌛🖤 کشیشی که عاشق کسی غیر از خدا شد🖤🥀 به نام پدر پسر و روح القدوس... از کلیسا بیرون زدم ... گریه میکردم ، اشک از چشمانم چون آبشاری به پایین میریخت ، نمیتونستم ادامه بدم ، روی زمین نشستم و هق هق میکردم ، پیراهنه کشیشیمو توی تنم...