جنسن : جرد ؟
جرد : بله جنسن
جنسن : باهام میای ؟
جرد : کجا ؟
جنسن : تگزاس ! بیا لطفاً ، که هم به گردش بریم هم من به کارم برسم
جرد : اما من باید برم کلیسا
جنسن : به خاطر من
جرد : باشهمثل بچه ها از خوش حالی بالا و پایین پریدم و به سمت جرد رفتم و بینیشو بوسیدم
جنسن : پس برو آماده شو تا پنج دقیقه دیگه میبینمت...
وارد اتاقم شدم تیشرت قرمز رنگمو با کت اسپرت مشکیمو با شلوار جین مشکیم پوشیدم از توی آینه به خودم نگاه کردم واقعا جذاب شده بودم ، از وپله ها پایین رفتم جرد تیشترت آستین بلند صورتی ایی و شلوار جین مشکی ایی پوشیده بود و کنار در ایستاده بود ، به سمتش رفتم و روبه روش ایستادم
جنسن : فوق العاده شدی جی... چه قدر صورتی بهت میاد
جرد : ممنونبهش نزدیک تر شدم و روی پنجه هام ایستادم اونقدر بهش نزدیک شدم که دماغ هامون به هم برخورد میکرد ، با حالتی خمار و وسوسه کننده نگاهش کرده و
جنسن : چرا انقدر تو خوبی
جرد : تو چرا انقدر خوبی
جنسن : چرا ؟بهش نزدیک شدم که ببوسمش که صدای زنگ در مانع شد ، از ناراحتی پوفی کشیدم و دست جرد رو گرفتم و از خونه خارج شدم
راننده ی تاکسی زنگ خونه رو زده بود ، سوار ماشین شدیم
در راه فرودگاه کل مسیر جرد به منظره بیرون چشم دوخته بود و انعکاس نور خورشید روی صورت و چشمای اون واقعا منو مجذوب خودش کرده بود ،
به فرودگاه رفتیم و بعد گذشت چند دقیقه سوار هواپیما شدیم و واشنگتن رو به مقصد تگزاس ترک کردم ، توی مسیر من یه مقدار خوابیدم اما جرد کل مسیر درحال خوندن کتابی در مورد احکام بود
بالاخره هواپیما نشست و ما سوار بنز مشکی ایی شدیم که بابی ، مدیر شرکتی که من براش مدلینگ بودم ، فرستاده بود
جرد هنوز خیلی کم حرف بود ، بیشتر اوغات فقط جواب سوال ها رو میداد و کم پیش میومد که خودش سوالی بپرسم اما ، الان از من سوال داشتجرد : جنسن...میشه یه سوالی بپرسم ؟
جنسن : البته جرد
جرد : اون... دختری که باهاش ژست میگیرین برای مجله ی مد...تو دوسش داری ؟...یعنی میخوای باهاش...
جنسن : جرد من هیچکسو غیر از تو دوست ندارم ... بعدشم راجب اون ...اون خواهرمه الیزابت اگه دیده باشیش باید متوجه شباهت چهرش به من میشدی
جرد : راستش من تا الان به ایشون دقتی نکردم چون همیشه حواسم سمت مرد کناریش که تو بودی ، بود
جنسن : جرد ، خیلی دوست دارم پسرسرمو روی شونش گذاشتم و کل مسیر تا محل کارم دست همو گرفته بودیم
به محل کارم رسیدیم به پس رومو سمت جرد کردم و دسته کلیدی که کلید اتاق من در اون محیط بود رو بهش دادم و
جنسن : اتاق ۳۱۳ اتاق منه ، برو یه ذره استراحت کن تا من بیام
جرد : باشهخنده ی قشنگی روی لبهاش نشست و راهمون جدا شد ، به سمت دفتر بابی رفتم و
YOU ARE READING
عشقممنوعه❌Unholy love
Fanfiction📌وضعیت: پایان یافته.⌛🖤 کشیشی که عاشق کسی غیر از خدا شد🖤🥀 به نام پدر پسر و روح القدوس... از کلیسا بیرون زدم ... گریه میکردم ، اشک از چشمانم چون آبشاری به پایین میریخت ، نمیتونستم ادامه بدم ، روی زمین نشستم و هق هق میکردم ، پیراهنه کشیشیمو توی تنم...