هی لاولیا(:
امیدوارم خوب باشین🙂❤️
و اگه نیستین...
با قدرت از پسش بربیاین(((:ووت و کامنت یادتون نره (:
اگه دوست داشتین هم به ریدینگ لیستتون بوک رو اضافه کنینهمین!
.....
به ساعت مچی نقره ای رنگش نگاه کرد یک و بیست و پنج دقیقه ی نیمه شب!
موبایلشو خاموش کرد و نگاهشو به جاده خلوت و تاریک داد
با دن حرف زده بود.
هری رو کاملا به نایل سپرده بود.
از خوب بودن حال زین و لیام مطمئن شده بود
و بعد از پرس و جو درمورد جلسه امروز کارگاه زین و اطلاع دادن بهشون در مورد اینکه چند روزی رو نمیتونه جواب تماسشونو بده پل ارتباطیشو بين خانوادش قطع کرده بود!!دوران کالج با بچه ها خیلی در مورد قانون های مزخرف آلفا ها و امگا ها حرف میزدن و از همون موقع رویای مشترکش با زین از بین بردن خیلی از این سنت ها بود یادش میومد اوایل که فهمیده بود باک کارش چیه چقدر الکی سرکشی کرده بود فکر میکرد با حرف میتونه پدرشو متقاعد کنه
پدری که فکر کردن امگا ها رو هم حقي میدونست که بی کفایتی آلفا ها باعثش شده!
رسومی که هزای خودش هم دچارش شده بود!
الان بهترین موقعیت بود نه؟ الان میتونست سهم کوچیکی داخل رویاش داشته باشه..
شاید به قیمت دور شدن از همه و گم کردن فردی که به تازگی قلبش روبه روی قلبش تپیده بود...
ارزششو داشت؟
.
.
.
.
.تقریبا دو ساعتی میشد که نایل به خونه برگشته بود و لویی هری رو تنها گذاشته بود
برخلاف تمام حرفای لویی نمیتونست با نایل حرف بزنه و خودشو گوشه اتاق مخفی کرده بود..
مطمئن بود که نایل قراره درویس رو ازش بگیره...
لویی نمیزاشت، معلومه که نمیزاشت!
ولی الان لویی نبود......
لویی نبود و این یعنی هری و نایل تنها بودن!!
محکم تر بالشش رو تو بغلش فشرد
:"نـ نمیزارم آروم باش"_"هری؟"
صدای عصبی نایل تو گوشاش پیچید و بیشتر عقب رفت.... (البته که صدای نایل عصبی نبود!)نایل برای دوازدهمین بار صداش زد و بعد از نشنیدن جوابی از هری وارد اتاق شد
با دیدن هری که گوشه اتاق جمع شده بود کلافه نفس کشید و بعد از گذاشتن سینی غذاش روی میز دستاشو به حالت تسلیم بالا گرفت و عقب عقب رفت :" ببین هیچی ندارم "
هری نیم خیز شد و مشکوک به نایل نگاه کرد سعی کرد با صدای محکمی حرف بزنه تا به درویس بفهمونه مراقبشه ولی بازم لرزش و لکنتِ مزخرف زبونش مانعش شد:"ب... بچ..بچرخ!"
YOU ARE READING
[Dark Sleep](L.S & Z.M)
Fanfictionالان زمان مناسبی نبود، زمان مناسبی برای یک دیدار مجدد بعد از پنج سال برای دیدن کسی که جوونه چشم هاش حیات چشمهاتو فراهم میکرد برای دیدن کسی که همیشه برات فرشته بوده جهنم جای مناسبی نبود اون مال اینجا نیست! جهنم جایی برای فرشته ها نداره لری /زیا...