[part18] جرعت يا حقیقت

133 25 56
                                    

کامنت:80

با صدای زنگ در روزنامه رو روی میز گذاشت و در رو باز کرد "هی زين!"

_"سلام نایل...لیام بیرون منتظرته"

+"آها آره پس من برم خداحافظ"

زین زیر لب خداحافظی کرد و نگاهشو از نایل که با عجله از خونه خارج شد گرفت و سمت اتاق لویی رفت عجیب بود که درو نایل باز کرده

_"لویی؟؟
کجایی پسر"

+"نیاز نیست هوار بکشی آقای مالیک"

زین برگشت و به لویی نگاه کرد:" نکنه قصد کردی زود تر از موعد با نشستم کنی؟

لویی چشماشو چرخوند و سمت زین رفت: "خب حالا یه روز مرخصی دام بهت... لیام نیومد؟ "

_"رفتن دنبال کار نایل"

+"آها..."

زین پوست لبشو جویید و به لویی نزديک تر شد :"لویی، اون فقط یکم گیج شده میتونی درکش کنی نه؟"

+"آره میفهممش،مشکلی نیست من باید برم شرکت اگه میتونستم خودم میموندم فقط برنامه ی قرص های هری رو روی در یخچال چسبوندم... و اینکه در اولین فرصتم حتما لیام رو مطمئن میکنم که چیزی بین ما نیست
زين! اگه اتفاقی افتاد حتما بهم زنگ بزن "

با خارج شدن لویی از خونه دست هاشو به کمرش زد الان قرار بود چیکار کنه؟ کشیدن طرح های نیمه کارش به نظر فکر خوبی میومد..
................

-" فکراتو کردی؟ "

+" میتونم مخالفت کنم؟ "

_" قطعا! ولی هر دوش عواقب داره"

لویی با نیشخند به مرد منفور روبه روش نگاه کرد "هستم ...فقط دیگه نمیخوام تهدیدی با این مضمون بشنوم"

_"فکر نکنم فعلا به کارم بیاد پس قبوله"

+" دقیق بگو قراره چیکار کنم؟"

_"میدونی اگه گیر بیفتی چی میشه دیگه؟ پس مواظب باش"

برگه هایی رو جلوی لویی گرفت:" اسم مشخصات و وضعیتشون، مطمئن شو درست گفته سرت کلاه نره لویی! "

لویی پوشه رو برداشت و یکی یکی عکس ها و گروه بندی هاشونو نگاه کرد :"کار اصلی قبلا انجام شده تو فقط چک میکنی و میاریشون لندن همین! .. تا بیرمنگام هم کلا دو یا سه ساعت راهه از این دور تر ها رو هم داشتم"



..................

_" 25 آکتبر 1988 یک خانواده سه نفره بر اثر تصادف می‌میرن گواهی فوتشون توسط این بیمارستان صادر شده میتونم نسخه اصلی گواهی رو ببینم؟ "

+" باید بدونید که ما اجازه دسترسی دادن به همه رو نداریم "

برگه ای رو از جیبش در آورد:"میتونم؟ "

[Dark Sleep](L.S & Z.M) Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz