#part1نمیتونست قبول کنه درست میبینه...
بعد پنج سال منتظر بودن و غیب شدن تمام زندگیش وصال دوباره شون باید اینجا باشه؟چشمای دلتنگش رو ریز تر کرد تا با دقت بیشتری پسر روبه روشو آنالیز کنه...
پسری که به طرز ناشیانه ای نگاهشو از همه میگرفت و معذب بودن رو تو تک تک حرکاتش میشد حس کرد...
اما چشماش...
هیچی!
خالی خالی بود
حتی خالی تر از خالینگاه آبی و نگران پسر پر از سوال بود
چه بلایی سر فرشتش اومده بود؟
یعنی با هم بودنشون بد تر از وضعیت الانش بود؟
پاهاش به شدت روی زمین ضرب گرفته بود
و با دستایی که معلوم نبود لرزشش بابت خشم بود یا اضطراب شماره دن رو گرفت..."بله قربان؟"
با شنیدن صدای پشت خط
همونطور که نگاهش قفل پسر روبه روش بود کلمه ها از دهنش فرار کرد
"میخوامش"ابرو های بالا پریده دن رو با کیفیت تمام میتونست تصور کنه این اولین باری بود که اقدام به شرکت تو این بازی کرده بود...و جای تعجب هم داشت
"کدومشونو؟""موفرفریه چشم سبز دیدیش؟"
نیم نگاهی به پشت سرش جایی که دن نشسته بود انداخت تشخیص گوشه لب بالا اومده دن چندان سخت نبود"الحق که خوش سلیقه این بالا ترین قیمت رو پیشنهاد میدم... مال خودتونه آقا"
"نه!"
اصلا از طریقه صحبت کردنشون در مورد پسرش راضی نبود ! پیشنهاد دادن قیمت ؟
چرا فکر میکردن میشه رو آدم ها قیمت گذاشت؟خیلی مسخرست که با وجود اینکه به فجیح ترین شکل ممکن پس زده شده بود و دیدار بعدی شون تو همچین جای خفقان آوریه هنوز نمیتونشت فکر بدی در مورد پسر چشم سبز تو سرش بپرورونه؟
چشماش روی مرد هیکلی و سیاه پوستی که به قول دن تک به تک آپشنای پسر های حراج امروز جک رو به رخ میکشید ثابت موند
قرار بود همه این حرکات شمال حال هری هم بشه؟
جلو همه؟سرشو محکم به اطراف تکون داد و تصاویری که تو ذهنش در حال شکل گرفتن بودن رو
کنار زدصدای نگران دن تو گوشی پیچید
"قربان؟... شما خوبین؟""قبل اینکه دست اون مرد بهش بخوره میخوامش دن!
قبل اینکه لختش کنن... مفهومه؟""اما..."
"امایی نمیمونه تو از پسش بر میای مگه نه؟"
از بین دندون های چفت شدش حرفشو ادامه داد
"میدونی که باک خیلی وقته دنبال اینه
برده خودمو داشته باشم نه؟.. و به نظرت چی میشه اگه بفهمه تنها شانسش برای اینکه پسر گریز پاش راهشو ادامه بده با بی لیاقتی یکی از آدماش از بین رفته؟ تو که اینو نمیخوای دن؟"
ESTÁS LEYENDO
[Dark Sleep](L.S & Z.M)
Fanficالان زمان مناسبی نبود، زمان مناسبی برای یک دیدار مجدد بعد از پنج سال برای دیدن کسی که جوونه چشم هاش حیات چشمهاتو فراهم میکرد برای دیدن کسی که همیشه برات فرشته بوده جهنم جای مناسبی نبود اون مال اینجا نیست! جهنم جایی برای فرشته ها نداره لری /زیا...