[Part3] سردرگمی

264 57 59
                                    


Vote & comment(:

با دیدن اضطراب و تردید پسرک سمتش برگشت این هری فقط ظاهرش مثل هریِ لویی بود
هریه لو با پسر شکسته مقابلش خیلی فرق می‌کرد

": نمیدونم قبلا چه بلایی سرت اومده ولی قرار نیست واسه حرف زدن تنبیه شی حرفتو بزن"

لبشو می‌جویید و انگشت هاش مدام به هم می‌پیچید نمی‌دونست تار های صوتیِ متزلزش چقدر میتونستن از فرار کردن بغض گلوش جلو گیری کنن
‌‌" م متاسفم ‌"

با تعجب به هری نگاه کرد و آروم سر تکون داد" به هر حال تنها کاری بود که میتونستم برات بکنم ..."

صدای آروم هری دوباره به گوشش رسید"د....در ازاش؟"

"قبلا چیکار میکردی؟"

"ن نمی دونم"

"نمیدونی ؟"

با دیدن سکوت هری دیگه سوالی پرسیده نشد
ولی مدام این سوال تو ذهنش شیرجه میزد
(اصلا چیشد که پای هری به اینجا باز شد ؟)

" در ازاش چیزی ازت نمیخوام فقط همونطور که گفتم بعضی جا ها باید باهام راه بیای.... میتونی بری استراحت کنی... حتما خسته ای"

...................

صدای جیغ جیغ زین کل خونه رو برداشته بود
لویی لپتاپ رو جابه جا کرد تا تصویر بهتری ازشون داشته باشه و دوباره مشغول کار خودش شد."خیلی خب زین میتونی آروم تر حرف بزنی "

" هی بروووو! تو چجوری سکوت اون خونه رو تحمل میکنی؟ میدونم دن مثل من نمیشه ولی از تنهایی بهتره نه؟"

لویی به لحن از خود راضیش خندید:" معلومه که مثل تو نمیشه ولی اونم فعلا درگیره
همسرش بارداره و بووووم قراره یه اعصاب خورد کن جدید داشته باشیم واینکه... خب من تنها نیستم زینی! "

زین حالت غمگینی به خودش گرفت:" امیدوارم شبیه دن نشه.... واستا ببینم تنها نیستی؟
یعنی...."
با ذوق جیغ کشید
":یعنی لویی تاملینسون بلاخره از سینگلی در اومد بهت افتخار میکنم داداش! "

" هی زین من نگفتم که... "

" بیبی مشکل تو با دن چیه؟"
صدای آمیخته با خنده لیام توجه اون دوتا پسر رو به خودش جلب کرد
دستاشو از پشت دور شونه زین حلقه کرد و باعث شد سر پسر روی سینش قرار بگیره
و بعد از بوسه ای که رو سر امگای مو مشکیش گذاشت چشمشو به لویی پشت خط که با لبخند نگاهشون می‌کرد دوخت "چطوری برو"

" هی لی! درگیر شرکت و..."

"و امگاش"
زین با ذوق گفت و باعث شد صدای قاطع لویی به گوششون برسه ‌" زین؟ من همچین حرفی نزدم"

"لوووو؟ تو واقعا داری سطح شناخت من از خودت رو زیر، سوال میبری!"

لیام خندید و به لویی نگاه کرد ":زین راست میگه لویی... حالا کدوم امگایی تونسته دل آلفای سینگل پیشه ما رو ببره؟"

[Dark Sleep](L.S & Z.M) Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang