12

123 45 48
                                    

توی دفتر کارش نشسته بود و مدام پرونده های بیمه ی کارمنداش رو زیر رو میکرد همیشه از بی نظمی متنفر بود و خانوم هان با دونستن این موضوع بازم سعی نمیکرد همه چیز رو مرتب سر جای خودش بزاره شاید باید اخراجش میکرد ولی با دونستن این موضوع که همین هفته ی پی...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

توی دفتر کارش نشسته بود و مدام پرونده های بیمه ی کارمنداش رو زیر رو میکرد همیشه از بی نظمی متنفر بود و خانوم هان با دونستن این موضوع بازم سعی نمیکرد همه چیز رو مرتب سر جای خودش بزاره شاید باید اخراجش میکرد ولی با دونستن این موضوع که همین هفته ی پیش مراسم ازدواجش بود پشیمون شد.

"لعنتی اون برگه کوفتی کدوم گوریه!؟"

غر زد و عصبی برگه ها رو روی میز انداخت داشت کم کم راضی میشد که برگه اخراج خانوم هان رو امضا بکنه که صدای پایی شنید البته بهتر بود بگه صدای دیویدن کسی رو میشنید که خیلی سریع داشت به اتاقش نزدیک تر میشد و بعد بوم!

برخورد در به دیوار و نمایان شدن شخصی که تمام راه رو با ذوق و هیجان تا اینجا دویده بود، چن خیلی خوب میدونست که هیچ کسی نمیتونه بدون اجازش وارد اتاقش بشه البته به جز دو نفر سورا و سهون.

و البته قد بلند، موهای کوتاه نارنجی رنگ و چشم های گربه ای شخص رو به روش هیچ شباهتی به سورا نداشت.

"سهون!"

چن دوباره بخاطر ورود یهویی سهون سرش داد زد با اینکه میدونست هیچ فایده ای نداره چون پسر رو به روش این رو بار ها با ورود های باشکوه و پر سرو صداش ثابت کرد بود.

"قبول شدم!"

با صدای بلند و هیجان زده بدون توجه به داد و عصبانیت چن اعلام کرد و با ذوق دست های چن رو گرفت از صندلیش بلند کرد و مجبورش کرد با خودش بپره.

"سهون لعنتی ولم کن!"

چن داد زد ولی سهون بازم بدون توجه بهش داشت انرژی و هیجانش رو تخلیه میکرد.

تقریبا بعد از بیست دقیقه پسر برفی راضی شد چن رو ول کنه و اروم روی مبل مشغول خوردن شیرش بشه.

چن با چهره ی تو هم روی صندلی تقریبا دراز کشیده بود پاهاش از پریدن زیاد درد میکردن و دستاش، حس میکرد اگه سهون یکم دیگه ادامه می‌داد موفق میشد جفت دستاش رو از تنش جدا کنه!

"هیونگ تو خیلی پیر شدی!"

سهون با دیدن حال چن گفت و نی رو دوباره توی دهنش کرد تا بقیه ی شیرش رو بخوره.

Resurrection of the deadWhere stories live. Discover now