17

92 17 4
                                    

تقریبا با خالی کردن یک شیشه کامل حالا مست شده بود در شان همچین ادمی نبود ولی مگه عشق این چیز ها رو میفهمید؟

روی کاناپه ی گوشه دفترش دراز کشیده نفس میکشید خسته بود هم از کار های پدرش و هم از گند کاری های خودش، چی میشد اون روز لال میشد اون حرف ها رو بهش نمیزد؟ چی میشد اگه بخاطر راضی نگه داشتن پدرش رابطش رو با اون شخص خراب نمیکرد؟

مسلما وضعیت بهتر از الان بود میتونست به کای بیچاره کمک کنه میتونست جلوی بیشتر اتفاقات رو بگیره و مهم تر از همه کنار کسی بود که بدون هیچ چشم داشتی بهش عشق می‌ورزید.

آه که چقدر دلش برای اون محبت های گاه بی گاهش تنگ شده بود برای موهای نرم بلندش برای بوی خوبش برای....

نفهمید چند ساعته که داره به عشق قدیمیش فکر میکنه نفهمید که چطور صورتش با اشکاش خیس شدن حتی نفهمید کی مامورای امبرلا دورش حلقه زدن و با تفنگ هاشون سرش رو نشونه گرفتن.

"پسر انگار بد موقعه اومدیم!"

مرد قد بلند که کتی سیاه رنگ و بلند تا روی زانوهاش پوشیده بود با دیدن چهره مرد روبه روش با خنده گفت.

"اینجا چه غلطی میکنی ایگور؟"

سوهو پاهاش رو روی زمین ولو کرد و حالا تقریبا یکم از هوشیاریش رو بدست آورده بود چون لعنتی! این مردی که بالای سرش ایستاده بود خود جلاد بود، یکی از جلاد ها امبرلا! ممکن نبود کسی از زیر دست این مرد زنده بیرون بیاد.

"اومدم بهت خبر بدم یه مدت باید بریم تعطیلات پس چمدونت رو اماده کن کیم"

ایگور چرخی دور مرد روی کاناپه زد و با لذت گفت از روز اولی که سوهو رو دیده بود ازش خوشش نمیومد البته درستش این‌ بود که از هیچ کدوم از افراد توی این ساختمون خوشش نمیومد اگه اسرار های پدر همین مرد نبود میتونست اریس رو راضی کنه شعبه ی شیکاگو رو به روسیه کشور خودش منتقل کنه نه کره.

حالا بعد چند سال میتونست یکم از اعصبانیتش رو سر این مرد خالی کنه.

"انگار بلیطش رو هم با خودت اوردی!"

سوهو با اشاره به تفنگ های آماده گفت و سعی کرد چهره پر استرسش رو مخفی کنه.....مخفی کنه؟ مگه ممکن بود؟ حتی اگه بهترین بازیگر کل جهان هم جای سوهو بود نمیتونست این اضطراب رو مخفی کنه نه جلوی این مرد، این مرد حتی صاحب خودش رو هم میترسوند.

"اوه کیم نگران نباش اینا فقط برای اینن که مطمئن بشم به این تعطیلات میری."

با بیخیالی زمزمه کرد به ماموراش علامت داد تا اسلحه ها رو پایین بگیرن ولی با باز شدن یهویی در دوباره اسلحه ها بالا رفتن و این دفعه پیرمردی که توی چهار چوب در بود رو نشونه گرفتن.

کیم بزرگ که انگار به جای اسلحه های مرگبار تفنگ آب‌پاش روش نشونه بود جلو رفت بین پسرش که هنوز روی کاناپه نشسته بود و مرد قد بلند روسی ایستاد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Feb 02 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Resurrection of the deadWhere stories live. Discover now