لامپ ها با قطع و وصل شدن برق ساختمون روشن و خاموش میشدن دیوار ها پر از لکه های سرخ بودن، صدای ناله و خر خر زامبی ها بلند شده بود و راهروی طبقه ی پنجم خالی از هر موجود زنده ولی پر بود از مردگان متحرک.
هیچ انسانی اونجا نبود اگه هم بود با وجود این تعداد زامبی بلافاصله فقط به چند تا تیکه استخون تبدیل میشد.
ساعت ها میگذشت و تعداد زامبی ها کم و کم تر میشد انگار داشتن به طبقات پایین برمیگشتن جایی که صدای آژیر خطر هنوز روشن بود به امید تیکه ای غذای زنده و گرم.
ولی حتی با اینکه زامبی ها پراکند شده بودن بازم هوای راهرو بوی مرگ میداد انگار که زمین پوشیده از جسد بود، جسد هایی که راه میرفتن.
زامبی هایی که توی طبقه ی پنجم بودن اروم ناله میکردن انگار داشتن زیر لب آواز مرگ را میخواندن بین این آواز در خانه ای باز شد و بعد از اون دستی خونین بیرون اومد و با گرفتن یقه ی پیراهن زامبی ای اون رو با خودش به داخل خونه کشید.
در بسته شد و زامبی قبل از اینکه فرصت کاری رو کنه چاقوی تیزی فکش رو میشکافه و مغزش رو سوراخ میکنه جنازه زامبی روی پارکت ها سقوط میکنه و شکارچی از بالا خیره به زامبی نفس نفس میزنه.
《فلش بک چهار ساعت قبل》
چشم هاش هنوز با امید به قامت ایستاده مرد خیره بودن ولی نه حرکتی دید نه صدایی جز صدای زامبی های زیر پاش شنید فقط نگاه بی حس مرد و بدن بدون حرکتش رو دید، تموم شد دیگه خبری از اون امید احمقانه نبود فقط خودش بود.
دوباره به زیر پاش نگاه کرد زامبی ها با چشم های سفیدشون از پایین بهش خیره بودن و دستاشون با هیجان بالا اومده بودن به امید گرفتن غذای گرمشون و زامبی که هنوز به دستش چسبیده بود تلاش میکرد گوشت مچ دستش رو به دندون بگیره و مزه ی خونش رو بچشه.
چشم هاش بسته شدن، این پایان بود؟ همینطوری اویزون به این میله؟ اینجا قرار بود زندگیش تموم بشه پایان اوه سهون این بود؟ چقدر حقیرانه.
همیشه دوست داشت مرگ با شکوه و پر هیجانی داشته باشه پس حداقل به این خواستش باید میرسید.
چشم هاش رو ناگهان باز کرد و نگاهی دقیق به زیر پاش انداخت اگه خودش رو به سمت راست پرت میکرد روی لبه ی راهروی طبقه ی پنجم میوفتاد ولی به احتمال زیاد استخون پاش و دست راستش میشکست و بعد از اون هم زامبی ها در عرض چند دقیقه گوشتش رو با دندون های کثیفشون میبریدن حتی بدنش فرصت نمیکرد تبدیل بشه ولی اگه اینجا اویزون میبود باید شاهد خورده شدن دستش توسط این زامبی میشد و در آخر با درد تبدیل میشد.
نفش عمیقی کشید و سعی کرد ترس و اضطرابش رو نادیده بگیره قراره نبود به هیولا تبدیل بشه خیلی زود پیش پدر مادرش میرفت.
YOU ARE READING
Resurrection of the dead
Actionنام : رستاخیز مردگان کاپل : کایهون / شیوچن / کریسهو ژانر : زامبی محور / اکشن / اسمات / هپی اند نویسنده : Leon خلاصه: کیم جونگین همرا با دوستانش برای گردش چند روزی به ججو میرن ولی با ویروسی که توی کره پخش میشه سفرشون از چیزی که انتظار داشتن طولانی ت...