P.2 (she is my only friend)

4.9K 702 46
                                    


.
.
.
.
.
.
.
.

+ببین...کافیه تو یبار دیگه به من راجب پیدا کردن جفت چیزی بگی تا کونت بزارم!

^جئون جونگ کوک! میخوای تا آخر عمرت بچپی تو اتاقت و هیچ گوهی نخوری؟ از جوونیت لذت ببر پسر! نه اینکه مثل من پیر و از کار افتاده بشی و دیگه نتونی هیچ کاری انجام بدی!

جونگ کوک با بهت به تنها دوستش نگاه کرد.

+محض رضای خدا لیسا! تو فقط دو سال از من بزرگ تری! پیر و از کار افتاده از کجا اومد دیگه؟

لیسا قهقهه ای زد و دستشو زیر چونش گذاشت و به جونگ کوک نگاه کرد.

^کوشولووو...میدونی دوسال چقدره؟؟ یعنی ۳۶۵ روز بعلاوه ی ۳۶۵ روز

+محض اطلاعت میشه ۷۳۰ روز! باشه...تو خوبی اصن!

^معلومه که خوبم بچه خرخون! تو به گرد پای منم نمیرسی! من فول استعدادم جذابیت و زیباییمم که نگم برات!

+میشه دو دقیقه دهنتو ببندی؟

^نه!

لیسا با بیخیالی گفت و دوباره مشغول پرحرفی واسه ی جونگ کوک شد.

اما جونگ کوک با اینکه از آدمای پر حرف متنفر بود ولی لیسا رو دوست داشت...چون اون دختر تنها کسی بود که اونو از تنهایی در میاورد و نمیزاشت حتی یه لحظه تنها باشه.

جونگ کوک و لیسا بعد از یه عالم حرفی که زدن دوباره به خونه برگشتن.

جونگ کوک با خستگی کوله شو روی تختش انداخت و به صحبت های مامانش گوش کرد.

چرا انقد سرحال و پر انرژی بود؟ باز چه نقشه ی شومی واسش داشت؟

بیخیال شونه ای بالا انداخت و پشت میزش نشست و مشغول درس خوندن شد.

هنوز ده دقیقه نگذشته بود که مامانش خوشحال در اتاقشو باز کرد.

£پسرممم...اومدی؟ خسته نیستی عزیزدلم؟؟

جونگ کوک با چشمای گرد به مامان عجیب و غریبش نگاه کرد.

+خودتی مامان؟

£آره پسر گلم! چجوریم مگه؟ راستییی باید چند روز دیگه بریم واست کلیی خرید کنیم!

+خرید؟ خرید دیگه واسه چی؟

£واییی خیلی ذوق دارم! چون ما جفتتو پیدا کردیم و قراره تا چند هفته ی دیگه باهم دیگه ازدواج کنید!

.
.
.
.
.
.
.
.

تهیونگ بعد از شنیدن اون خبر عین مگسی بود که روش مگس کش زده باشن...

کلماتی که مامانش گفته بودن عین یه توده تو مغزش میچرخیدن.

جفت؟ مافیا؟ بزرگترین پک مافیای کره؟ ازدواج؟ خونه ی مشترک؟ شوهر؟

▪︎FORCED MARRIAGE▪︎Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ