P.11 (First day of living with eachother)

3.4K 451 50
                                    

Taehyung :

فردا صبح که تهیونگ از خواب بیدار شد ، جونگ کوک خونه نبود.

تهیونگ لبشو گاز گرفت.

☆_یعنی دیشب ناراحت شده از حرفام؟

برای خودش یه صبحانه ی کوچیک درست کرد و مشغول خوردنش شد اما ذهنش درگیر اتفاقاتی بود که قراره در آینده بیوفته.

کم کم از فکر کردن خسته شد و رفت باندی که از خونه قبلیش آورده بودو روشن کرد.
آهنگای بیس دارشو با صدای بلند تو خونه پخش کرد و شروع کرد باهاشون خوندن و رقصیدن.
حالا دیگه اینجا خونه ی خودش بود و کسی نمیتونست بهش بگه صداشو کم کن!

.
.
.
.
.
.
.
.
.

Jungkook :

طبق معمول دوباره زود از خواب بیدار شده بودم و حال نداشتم منتظر بمونم تا شازده بیدار شه.

پس سریع صبحانه یه چرت و پرتی خوردم محض اینکه زخم معده نگیرم بعد از خونه زدم بیرون.
کاری که ازش متنفرم!

ولی تنهایی بیرون رفتن خیلی بهتره تا گردش های لذتبخش و فرحبخش خانوادگی! (طعنه آمیزه)

چند روزی بود که وقت چکاپش رسیده بود و باید پیش دکتر کیم میرفت. مطمئن بود دوباره بهش گیر میده که چرا از اسپری و قرص هاش استفاده نمیکنه.

وارد مطب دکتر شد و بدون وقت قبلی ، داخل اتاق رفت.

+سلام...نامجون شی

نامجون لبخند گرمی به پسر رو به روش زد.

٪ سلام آلفا کوچولو. میبینم که وقت چکاپت یادت بوده.

جونگ کوک لبخند زد. این مرد انرژی مثبت خالص بود.

٪بیا بشین رو صندلی. آفرین. خب حالا نفستو حبس کن. تا ده ثانیه میشمرم.

وقتی شروع به شمردن کرد ، به شیش نرسیده ، جونگ کوک به سرفه افتاد.

نامجون اخم کرد.

٪از دارو هات استفاده نکردی مگه نه؟

جونگ کوک سرشو پایین انداخت و با انگشتاش بازی کرد.

اخم نامجون غلیظ تر شد.

٪جونگ کوک تو سابقه ی آسم داری از بچگی و الان دوباره داره خودشو نشون میده اگه توی بزرگسالی ، جلوشو نگیری میتونه به کشتنت بده!

+آخه هیونگ قرصاش خیلی بدمزه ان...اسپری ش هم خیلی بد بوعه!

نامجون تک خندی کرد.

لپ جونگ کوک و کشید.

٪آخه تو چجوری آلفا شدی بچه؟

جونگ کوک خندید.

+نمیدونم ولی هر چی هست لعنت بهش...خب هیونگ ممنون که چکم کردی...قول میدم دارو هامو بخورم
خودافظظ

▪︎FORCED MARRIAGE▪︎Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon