P.9 (as soon as possible)

3.3K 474 14
                                    


دوتا شون بعد از اینکه جدا جدا دوش گرفتن روی تخت جونگ کوک خوابیدن.

وقتی که تهیونگ رفته بود دوش بگیره ، مامان جونگ کوک مخشو به معنای واقعی کلمه خورده بود.

" فلش بک "

£جونگ کوک حواست باشه! من هر از چند گاهی میام از سوراخ در ، نگات میکنم! به نفعته که مثل یه تیکه یخ رفتار نکنی و با جفتت مهربون باشی. امشب بغلش میکنی و با نوازش و بوسه اونو میخوابونیش. فردا صبم ازش سوال میکنم که تو این کارو کردی یا نه. فهمیدی؟

جونگ کوک سرشو رو شونه ی مامانش گذاشت و سعی کرد خودشو لوس کنه.

+ من تاحالا دستشو نگرفتم بعد از من انتظار بوس و بغل داری؟

مامانش اخم کرد

£ آدم انقد منزوی و از آدم فراری میشه؟ همین که گفتم! بوس ، بغل ، نوازش!

جونگ کوک دید که بحث با مامانش فایده که نداره هیچ ، بدتر اعصاب دوتاشونو خورد میکنه. پس با یه قیافه ی آویزون سمت اتاقش رفت.

"پایان فلش بک "

حالا الان اون دوتا روی تخت بودن و جونگ کوک نگران فردا بود...چون از بخت بد و شانس گندش مامانش مطمئنن یجوری از زیر زبون تهیونگ میکشید که امشب تو این تخت فاکی چه غلطی کردن!

چشماشو بست و نفس عمیقی کشید.

توی یه حرکت دستشو دور گردن تهیونگ پیچید ، سرشو تو گردنش فرو کرد و پاشو روی پاهای اون گذاشت.

تهیونگ نزدیک بود قلبش از دهنش بزنه بیرون.

_چ...چیکار میکنی؟؟

جونگ کوک که مست بوی بدن تهیونگ شده بود دم گوشش زمزمه کرد :

+ببین اگه قول بدی فردا به مامانم بگی که من امشب کلی بهت محبت کردم ، قول میدم هر روز ببرمت رستوران و واست بستنی بخرم!

تهیونگ خندش گرفته بود...آخه یه آلفا چطور میتونست در عین جذاب بودنش انقد کیوت باشه؟

_باشه آقای کلی محبت کن! ولی قول دادیا!

+قول دادم..!

جونگ کوک حس میکرد تو بهشته چون فاک! گردن جفتش بوی بچه میداد و جونگ کوک عاشق بوی بچه ها بود!

خودشو بیشتر به گردن تهیونگ مالید تا اینکه ته فهمید جونگ کوک خوابش برده!

_ووییی آلفای کیوتتت
.
.
.
.
.
.
.
.

حالا صبح بود و جونگ کوک ، از ساعت هشت بیدار شده بود. در واقع صبح نزدیک به ظهر بود ولی همچنان تهیونگی رو داریم که داشت با تخت گنده و خنک جونگ کوک حال میکرد.

▪︎FORCED MARRIAGE▪︎Where stories live. Discover now