P.18 (He is Back)

3K 377 16
                                    

دوتا نکته باید بهتون بگم بچه ها... دیگه هر کدوم از کرکتر ها علامت ندارن چون واقعا سخته که هم من هم شما علامتاشونو حفظ کنین پس همرو با - نشون میدم.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

چمدون هاش رو از قسمت چمدون های فرودگاه برداشت. کش و قوصی (قوس؟) به بدنش داد. بخاطر سفر طولانی ای که داشت ، بدنش گرفته بود.

پاش رو که از فرودگاه بیرون گذاشت ، لبخند کوچیکی زد و نفس عمیقی کشید.

آستین های پیراهن مردونه اش رو بالا زد و دکمه ی اول پیراهنشو باز کرد.

عینک آفتابیش رو روی سرش تنظیم کرد و با نیشخندی که توش کمی ذوق و شیطنت حس میشد لب زد :

-من برگشتم کره!
.
.
.
.
.
.
.
.
.

جونگ کوک با قدم های بلند به سمت اتاق پدرش رفت. با در زدن و گرفتن اجازه ی ورود توسط پدرش ، وارد اتاقش شد و در رو پشت سرش بست.

پدرش داشت توی لپ تاپش چیزی رو نگاه میکرد و گاهی اوقات با اخمی که روی پیشونیش بود ، چیزی رو یادداشت میکرد.

جونگ کوک کنار هیونجون نشست و سرش رو روی شونه های پدرش گذاشت و آروم چشماشو بست. عطر تلخ پدرشو توی ریه هاش کشید و هوم آرومی کشید.

هیونجون تک خندی زد و موهای پسرش رو نوازش کرد.

-حالت چطوره بزرگ مرد کوچک؟!

جونگ کوک به حالت اعتراض آمیزی -که در واقع خیلی کیوت شده بود- با اخم ساختگی ای به پدرش نگاه کرد.

چشماشو ریز کرد و حالت از خود راضی ای به خودش گرفت.

-الان کی رئیس مافیاست؟ هوم؟ هوم؟ به کی میگی کوچولو؟

پدرش خنده ی بلندی کرد.‌ وقتی میخندید ، جونگ کوک میتونست شباهت خودش و پدرش رو به وضوح ببینه.

با لبخند خرگوشی ای که به پسرش هم به ارث رسونده بود ، به جونگ کوک نگاه کرد و لپشو کشید و دوباره صدای اعتراض آمیز پسرش ، گوش هاش رو پر کرد.

-هر جایگاهی داشته باشی یا هر چند سالت باشه واسه من همون آلفا کوچولوی کیوتی!

کمی مکث کرد.

-بگذریم...کاری داشتی باهام خرگوشکم؟

جونگ کوک که انگار چیزی یادش اومده باشه ، بشکنی زد.

-خوب شد یادم انداختی.
میدونی دیروز کی رو دیدم؟

وقتی نگاه سوالی پدرش رو دید ، با شیطنت ادامه داد.

-هیونگ دوران بچگیام ، برایان ویلیامز.

هیونجون که داشت آب میخورد ، با این حرف جونگ کوک آب توی گلوش پرید و دستگاه تنفسی بدنش فراموش کردن که باید کار کنن.

▪︎FORCED MARRIAGE▪︎Donde viven las historias. Descúbrelo ahora