PART,06

28 11 14
                                    


*کفش‌های پاشنه بلند

- به خاطر خدا یک کلمه حرف بزن بتی!

بتی در جوابِ امیلی سرش را به دو طرف تکان می‌دهد.
امیلی نفس عمیقی کشیده و با زین نگاهی رد و بدل می‌کند. سپس به آرامی می‌گوید:

- باید حرف بزنی تا بتونیم این مسئله رو حل کنیم.

- اون حرف‌های من رو جدی نمی‌گیره. ببینش... انگار با کشیدنِ یک خط گچی خودش رو از ما جدا کرده. شک دارم حتی صدای من‌ رو بشنوه.

- دارم گوش میدم، خوبه؟

- نه، خوب نیست. اصلاً خوب نیست. من احساس گناه میکنم.

- نمی‌دونم چرا احساس گناه میکنی چون نمی‌دونم چه اتفاقی افتاده. بهتر نیست توضیح بدی؟

- خیلی خوب میدونی چه اتفاقی افتاده. خیلی خوب میدونی چرا احساس گناه میکنم. بهتر نیست خودت توضیح بدی؟ نگو که از گفتن حقیقت میترسی.

زین به دریده بودن کلام بتی می‌خندد، خنده‌ی کوتاهی که حاکی از یکه خوردن است.

- خانم کوچولو، مواظب حرف زدنت باش.

- من نمی‌خوام از پدرم دروغ بشنوم.

امیلی می‌گوید:

- موضوع الیوره. ازش فیلم و عکس پخش شده؛ لخت!

- و؟

- و کار تو بود بابا!

- یعنی من لختش کردم؟

امیلی به خنده میفتد و بتی با دستمال توی دستش ور می‌رود.

- کار تو بود.

- کار من نبود.

- لطفاً دروغ تحویل من نده.

- من حتی وقتِ دروغ گفتن هم راستش رو میگم بتی.

بتی تازه متوجه می‌شود که انکارِ زین در واقع حقیقت دارد. معلوم است که کار او نبود. از کی تا حالا زین رابینسون پشت فرمان یک بنز قراضه و زنگ زده می‌نشیند تا پسر لختی را داخل شهر بچرخاند؟! از بازی‌ای که او با کلمات راه انداخته حرصش می‌گیرد.

- کار تو یا کار آدم‌هات، چه فرقی میکنه؟

زین سیگاری میان لب‌هایش می‌گذارد.

- اون پسر چی داره که به خاطرش پدرت رو بازخواست میکنی؟

- من فقط می‌دونم که عاشقشم.

شعله‌ی فندک نقره را مقابل سیگار نگه می‌دارد.

- دارم به سرودهای ملی فکر میکنم. کلماتِ اکثر اونا رو از بس تغییر دادن، دیگه به گوش آشنا نیست. مثلاً بعضی از کلمات سرود ملی کانادا به زبان فرانسه است، اما مردم کانادا با احساس افتخار نسبت به اون سر پا می‌ایستن، افتخار به سرودی که حتی نمی‌تونن کلماتش رو درک یا تلفظ کنن. تو من رو یاد مردم کانادا میندازی بتی.

LULLABYWhere stories live. Discover now