*پیک نیک
امیلی کتاب دستور آشپزیاش را ورق میزند. در واقع کتاب به مادرش کاترینا تعلق داشت که او هم از مادربزرگش به ارث برده بود. امیلی وقتی به آن نگاه میکند، صحبت از یک غذای رنگین و جدید است، نه یک غذای معمولی. به قول خودش غذاهای معمولی را چشم بسته هم میتواند درست کند.
کتاب آشپزی جلد ساده، اما جایگاه ویژهای میان زنان خانواده داشت، زنان طبقهی مرفهِ آن زمان که خشک و شکوهمند رفتار میکردند. آنها معتقد بودند آشپزی یعنی جادو... یعنی دانش مِدا، دانش سیرس و دانش ملکهی سبا. یعنی دقت، ابتکار، علاقه، تسلط و در نهایت یعنی شفابخشی و بخشندگی، اما هرگز اشارهای نمیکردند به اینکه مدا و سیرس فقط معجونهایی برای کشتن جانشینانِ حقیقی و تبدیل مردان به خوک میپختند! یا ملکهی سبا در عمرش چیزی غیر از یک تکه نان درست نکرده بود. به نظر آنها، زنان باید غذاهای مهلک را میشناختند تا به وسیلهاشان هوسِ انجام فتنه انگیزترین اعمال را در مردان ایجاد کنند.
امیلی تند تند در آشپزخانه این ور و آن ور میرود. هر از گاهی سرش توی کتاب آشپزیِ اجدادیاش است، اما نه برای پختن معجونهای جادویی! با آن پیشبند و آستینهای تا آرنج بالازده هیچ شباهتی به مدا، سیرس یا ملکهی سبا ندارد.
بتی که بیحوصله و رغبت بروکلی ها را در ظرف سالاد میچید میپرسد:
- چرا زین رابینسون یه نفرو استخدام نمیکنه؟
چرا تو باید خودت رو به زحمت بندازی؟هر وقت میزدند به تیپ و تار هم،
"بابا" میشد "زین رابینسون"امیلی لبخند میزند.
-من از آشپزی لذت میبرم. زحمتی نیست.
- مشکلش با خدمتکار، منشی یا راننده چیه؟!
- پدرت دوست نداره یه آدم غریبه رو به حریم شخصیش راه بده.
- اون عوضیهایی که الیور رو به ماشین بستن غریبه نبودن؟! کی بهشون اجازه داد پاشونو تو خونهی ما بذارن؟!
- وقتی خودت قانون رو زیر پا میذاری و یه غریبه به خونه میاری، حق نداری در این مورد سوال بپرسی.
- درسته... همه باید طبق چیزهایی که اون دوست داره و دوست نداره زندگی کنیم و خفه شیم.
- چته بتی؟
- میخوام بدونم این همه خودخواهی از کجا میاد.
- چطور میتونی این حرفو بزنی؟! پدرت خودخواه نیست. تنها کسی که زین بهش فکر نمیکنه خودشه! اینکه من به خاطر خانوادهام چند ساعتی رو تو آشپزخونه میگذرونم، از خودخواهیِ اون نیست، خواست خودمه.
- منم میخوام امشب باهاش در مورد خواست خودم حرف بزنم؛ الیور!
- چرا حرفهای تو در مورد این پسر تمومی نداره؟
YOU ARE READING
LULLABY
RomanceWRITER: UNKNOWN NAME: LULLABY COUPLE: ZIAM GENRE: SOCIAL, ROMANCE, MEDICAL «پرتگاهها در زندگی واقعیت دارند، سقوط از آن برای چندین بار هم واقعیاست؛ از زندگانی که در آن درد کم و بیش است؛ بایستی تردید داشت! زندگی؛ هیچگاه شادکامی را تسلیم آدم نمیکند.»