تصور کنید، تهکوک جور دیگه ای باهم آشنا میشدن، ~
جور دیگه ای متفاوت ازچیزی ک هست، همدیگه رو دوست داشتند..
تصوراتتون غیرقابل محدود شدن هستند پس میتونند جریان پیدا کنند.
ژانر: متنوع
کاپل: ویکوک_ کوکوی
نویسنده: Rêve
چنل شخصی: @DaturaGray
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
تابلوی خاصی بود و تهیونگ به عنوانِ راهنما باید مثلِ هربار داستانش رو برای گروهی که به موزه اومده بودن، تعریف میکرد.. لبخندِ خاصی روی لبهاش نشوند و نورِ قرمز رنگِ خودکار رو سمتِ نقاشی گرفت" خیر و شر، چیزی که این تابلو سعی داره نشونمون بده، عشقِ پر تلاطمِ بینِ خوب و بد و زشت و زیباست..جوری که نقاش سعی کرده با شباهتِ انسانیِ این دوصفت، داستان رو شرح بده خیلی زیباست. خیر عاشقِ روحِ خبیثی میشه که از نابودیش سرچشمه میگیره و شر، دل به روحِ بلند و پاکی میبنده که بعد از مرگش جون میگیره..قصه ها میگن اونها هیچوقت نمیتونن بهم برسن."
کسی از بینِ تماشاچی ها سوال پرسید" حتی اگر مثلِ هم بشن؟اونقدر بد که فقط باهم بمونن یا اونقدر خوب که فقط هم رو داشته باشن؟"
نگاهِ تهیونگ روی صورتِ آشنای عکاس نشست و بعد از مکث جواب داد" اینطور به نظر میاد آقای جئون. حتی تناسخ های چندساله هم نمیتونه اونها رو بهم برسونه.."