Part 12

25 13 2
                                    

چه بلایی سر گالف، روح سرگردون ولی مهربونش اومده بود؟ کشته شدن؟ این دیگه چه سرنوشتی بود که گریبانگیر پسرک زیبای ۲۲ ساله شده بود؟

میو ناراحت به برگه خیره شده بود و انگار که کلمات داخل برگه رو باور نکرده، انتظار تغییر کلمات رو داشت.

خیره به کلمه کشتند، قطره اشکی از چشمش چکید و با بغض گالف رو صدا زد : کی به خودش جرات داده بود تو رو اذیت کنه؟ اصلا کی دلش اومده تو رو بکشه؟ گالف؟ کی اذیتت کرده ؟ میشه بهم اعتماد کنی و بگی چیکارت کردن؟

واکنشی از طرف گالف دریافت نکرد و بی هیچ اختیاری روی رفتارش، برگه چند کلمه ایِ سرنوشتِ غم انگیزِ گالف رو بغل گرفت و با صدای بلند مردونه برای پسرک گریه کرد.

پسرک آرومی که توی عکس کلبه با خوشحالی لباس فارغ‌التحصیلی پوشیده بود و میخندید، کشته شده بود؟اون هم ۶ سال پیش...اگه الان زنده بود به پسر ۲۸ ساله بود با کلی آرزو!

صدای مشت های پی در پی روی دیوار و حرکت سریع میز و صندلی ها بین هق هق بلند میو برای گالف، میو رو به خودش آورد و باعث شد اشکش رو پاک کنه.

برگه رو روی میز گذاشت و وسط پذیرایی ایستاد و به واکنش های عجیب و غریب گالف خیره شد.

صدا بلند و بلند تر میشد انگار گالف عصبانی شده پس بلند گفت : گالف چی شده؟ آروم باش...پی اینجاست و فقط میخواد نونگ خوبش آروم و شاد باشه...من اینجام که کمکت کنم...نمیدونم کی دلش اومده و اذیتت کرده ولی من خوشحالم که تو کنارمی، خب؟

صدا به شدت بلند شد و گلدونهای گل که گوشه کنار خونه بود به لرزه در اومد و یکی از گلدونها با شتاب سمت میو پرت شد.

گلدون روی صورت میو شکست، گونه اش خراش پیدا کرد و خون کمی ازش جاری شد.

میو بدون هیچ ناراحتی و عصبانیتی دستهاش رو بالا آورد و لب زد : گالف؟ دوست خوب و مهربونم؟ نونگ؟ از اینکه جریان زندگیت رو برام تعریف کردی عصبانی شدی؟ من که کاری نکردم...خودت نوشتی...ولی آره... تقصیر من بود...من نباید ازت سوال میکردم...منو ببخش... آروم باش...آروم باش و بهم بگو چی ناراحتت کرده...

سر و صدا خوابید و میو همون جور وسط سالن نشست.

لبخندی زد و از نونگش پرسید : خب حالا که آروم شدی بهم بگو چی شد یه دفعه...پی اینجاست که حرفهای نونگش رو گوش بده...

چند ثانیه بعد که میو دست به سینه منتظر واکنش گالف بود روی میز شیشه ای رد خون افتاد.

با ترس بلند شد و به قطرات خون که روی شیشه پخش میشد، خیره شد.

ترسیده لب زد : گالف؟ داری خونریزی میکنی؟ کجاته؟ کجاته عزیزم؟

فکر میکرد روح خونه جسم داره و الان با یه کارد میوه خوری دستش رو بریده و نیاز به کمک داره...

کم کم کلمات نوشته شده با خون مشخص تر شد.

« گریه نکن...وقتی گریه می‌کنی حالم بد میشه... من نمیخوام کسی برام گریه کنه...یکی هست که مدام برام گریه می‌کنه و عذابم میده...تو گریه نکن... »

میو سریع و با لکنت : کی؟ کی برات گریه می‌کنه گالف؟

: « مادرم! صدای گریه اش داره میاد...گوش بده »

و میو گوشهاش رو تیز کرد و با شنیدن صدای حزن انگیز شیون زنی که شبیه همون صدای شیون داخل کلبه بود، با ترس به خون روی شیشه خیره شد و اسم گالف رو با ترس صدا زد.

میو : گ...گا...لف!

Plaque 17 ( پلاک ۱۷ )Where stories live. Discover now