Part 3

34 15 2
                                    


با ترس از آشپزخونه سمت پنجره بخار گرفته پذیرایی دوید و به خط نوشته شده خیره شد.

هوا اونقدر سرد و گرم نشده بود که روی پنجره رو بخار بگیره، با همین فکر ترسش بیشتر شد و با تصور اینکه داخل خونه کسیه سمت آشپزخونه پا تند کرد تا لااقل وسیله ای برای دفاع از خودش داشته باشه.

چاقوی تیزی رو‌ برداشت و تمام لامپهای خونه رو روشن کرد.

داخل سالن پذیرایی هیچکس نبود.

میو تنها با چاقوی آشپزخونه وسط سالن ایستاده بود و درحالیکه ضربان قلبش به بالاترین حد خودش رسیده بود، دنبال فرد مزاحمی که همچین شوخی بی پایه و اساسی باهاش کرده بود میگشت.

برای پیدا کردن اون فرد مسخره از پله ها بالا رفت تا اول از همه طبقه بالا رو بررسی کنه.

اتاقش مرتب، بدون دست خوردگی و همون جور که چند دقیقه قبل دیده بود به چشم میخورد پس تو اتاق نبود.

در دیگه که حموم و سرویس بهداشتی بود رو باز کرد و وارد شد.

قسمت حموم هم مثل قبل بود پس با فکر اینکه خستگی راه از بانکوک تا پاتایا روش تاثیر گذاشته سمت کاسه روشویی رفت تا به صورتش کمی آب بزنه.

شیر آب رو باز کرد و خم شد تا مشت پر از آبش رو روی صورتش بپاشه.

پاشیده شدن آب ،بالا آوردن سرش و نگاه کردنش به آینه مصادف شد با نگاه خیره اش روی جسم نحیف پسرکی که با چشمهای بی روح و گود رفته اش به چشمهاش داخل آینه خیره شده بود.

تی شرت سفیدش پاره و دور گردنش کبود و خون مرده شده بود.

از ترس زبونش بند اومده بود و با دیدن نزدیکتر شدن پسرک فریاد بلندی کشید.

میو : ت...و؟ ت...تو کی هستی؟

و با سریعترین سرعت ممکن سمت در خروجی دوید.

وارد حیاط خونه شد و به هوای اینکه اون پسر دنبالشه شروع به داد و بیداد کردن کرد.

باید شماره پلیس رو می‌گرفت و می‌گفت کسی بی اجازه وارد خونه ام شده و حتی تصمیم داره منو بکشه...

Plaque 17 ( پلاک ۱۷ )Donde viven las historias. Descúbrelo ahora