⛩Part 1⛩

2.4K 348 123
                                    


"سرورم بهتر نیست وقتی تو مرکز شهر هستیم صورتتون رو بپوشونید؟"

"فرمانده مین!!"

توی چند دقیقه‌ی اخیر این نزدیک به دهمین باری بود که این جمله رو میشنید.
در واقعا میشه گفت به نوعی از کودکی حرفایی مثل این رو از زبان همه شنیده بود!....
'صورتتون رو در حضور مردم شهر بپوشانید'
'یه امپراطور نباید با لباس عادی بره بیرون از قصر!!'
'فقط با کسانی که در سطح شما هستند هم‌صحبت شوید'

که البته همه ی اینها حرفای کتابیِ استاد کهن سالش بود و اون به هیچکدوم اهمیت نمی‌داد!!

از نظرش اونم حق این رو داشت که شهر رو در حالی که نزدیک به جشن سال نو هست و با فانوس های کاغذی و نوار های قرمز پوشیده شده ببینه.

فانوس های کاغذی قرمز رنگ و مرد هایی که اهنگ می نواختند و مانند کوک جعبه های موزیکال ، خانم هارو به رقصیدن و شادتر کردن جشن قبل سال نو تشویق میکردن..
واقعا همه چیز بیش از حد حس خوبی داشت و فضا گرم و صمیمی بود!!

"رقاص های شب سال نو رو انتخاب کردین سرورم؟"

با دستانی که پشتش حلقه شده بود خواست حرفی بزنه که با برخورد محکم جسم ریزه‌ای -که بخاطر لباس پفی‌ش بزرگتر به نظر میرسید- بهش و بعد کشیده شدن دستش، حرفش نصفه موند و با چشمای گرد به دختری که دستش رو می‌کشید نگاه کرد.

"توروخدا بزار پشتت قایم بشم!!"
کشیده شدن دست امپراطور و برخورد محکم اون به بدنش کافی بود تا یک فکر به ذهن همه ی محافظ ها نفوذ کنه.
'اون میخواد به امپراطور آسیب بزنه'

همین فکر کافی بود تا بخوان به سمت اون پسر هجوم ببرن و سعی کنن از امپراطور فاصله‌ش بدن و یک مجازات بسیار سنگین بخاطر بی‌احترامی به امپراطور براش در نظر بگیرن.

ارشد نگهبان‌‌های قصر، مین یونگی، با دست به پنج تا از نگهبان‌ها اشاره کرد و بعد با سر به اون پسر اشاره کرد به این معنی که باید دستگیرش کنن.
سپس به باقی نگهبان‌ها دستور داد که حواسشون به دور و بر باشه تا یه وقت افراد دیگه‌ای به این سمت نیان.

نگهبان‌ها داشتن با سرعت به سمت اون پسر حرکت میکردن که با دیدن اشاره‌ی امپراطور سرجاشون ایستادند.
امپراطور همونطور که اون جسم رو توی بغلش داشت با دست به نگهبان‌ها اشاره کرد که عقب بایستند و نزدیکتر نیان.
نگهبان‌ها هنوز از این بابت مطمئن نبودن که باید واقعا عقب برن و دخالت نکنن یا باید بمونن و در برابر هر آسیبی از پادشاه مراقبت کنن، اما با دیدن چشم‌های اطمینان بخش امپراطور، تعظیمی کردن و عقب نشینی کردن.

Buchaechum || KookvWhere stories live. Discover now