⛩Part 3⛩

1.4K 285 21
                                    



"هی شما! همین الان سر جاتون وایسید!!"

سرش ر‌و چرخوند و با نگهبانی متوجه شد که شیفتش تموم شده بود و یونیفرمش رو توی دستش گرفته بود.

"شما کی هستید؟ چجوری وارد قصر شدید؟"

تهیونگ آب دهانش رو قورت داد و دعوت‌نامه رو از توی جیب هانبوکش در آورد.
به مرد روبروش نشونش داد و توی دلش هی خدا خدا میکرد که از اونجایی که ریوجین سالهای زیادی رو توی این جشن شرکت کرده، نشناسه.

مرد برگه رو از دستش گرفت و بادقت شروع به خوندن محتواش کرد.

تهیونگ یک بار دیگه آب دهانش رو قورت داد که باعث شد مرد نگاهش رو از برگه بگیره و با شَک به تهیونگ نگاه کنه.
تهیونگ هم لبخند کج و کوله‌ای زد و مرد حتی از قبل هم مشکوک‌تر شد ولی بازم به خوندن نامه ادامه داد.

لحظاتی بعد مرد سرش رو بالا آورد و با لبخند برگه رو به تهیونگ پس داد.
سپس تعظیمی کرد و زیر‌لب بخاطر اینکه باهاش بد رفتار کرده، عذرخواهی کرد.

تهیونگ با وجود اینکه میدونست جایگاه رقاص‌های سال نو خیلی بالاتر از نگهبان‌هاست، باز هم به نگهبان تعظیم کرد و باعث شد نگهبان کمی تعجب کنه و بعدش لبخند گنده‌تری بزنه و از اونجا دور بشه.

وقتی مرد رفت، تهیونگ پوف بلندی کشید و نفس حبس‌شده‌ش رو بلخره آزاد کرد.
دوباره به سمت جایگاه رقصنده‌ها رفت و به همشون تعظیم کرد و با لبخند سلام کرد.

اونا هم باهاش حرف زدن و تهیونگ مجبور شد کلی دروغ راجب آرایشگر و سابقه‌ی رقصندگیش بهشون بگه.
پیشونیش عرق سرد کرده بود و همش استرس داشت که نکنه یه وقت یه سوتی بده که ضایع بشه پسره..

تهیونگ عرق روی پیشونیش رو با پشت دستش پاک کرد و دوباره با لبخند مضطربی به دختر روبروش نگاه کرد.

گرم حرف زدن بودن که دختر جلوش یهو بدون هیچ حرفی به سمت استیج دوید و بقیه دخترا هم کم‌کم با سرعت به اون سمت رفتن.

تهیونگ هنوز اون وسط گیج وایساده بود و نمیدونست چه اتفاقی افتاده که همه سریع اونجا رو ترک کردن.

"خانم لطفا نظم رو به هم نزنید و مثل بقیه برید روی استیج "

با شنیدن صدای یک زن و دستی که روی شونه‌ش حس کرد، سرش رو چرخوند و با چیزی که دید بلخره به خودش اومد و دنبال دخترا به سمت استیج رفت.

اونجا پادشاه با یه ماسک خیلی بزرگ و زیبا که از جنس طلا درست شده و با پر پرنده و الماس‌های کوچکی تزیین شده.
قیافش طبق معمول قابل تشخیص نبود.

تهیونگ وقتی دید پادشاه رفت و سر جاش نشست و همون موقع از زیر ماسک بهش نگاه کرد، سریع تعظیم نود درجه‌ای کرد و با عجله به سمت استیج حرکت کرد.

Buchaechum || KookvWhere stories live. Discover now