"آخه اون شخص کیم تهیونگه، سرورم!"جونگکوک با ابروهای بالارفته از سر تعجب پوزخند شیطانی ای زد و در همون حین که میز پایه کوتاه جلوش رو به جلو هول میداد زیرلب زمزمه کرد:
"افتادی تو چنگم کیم تهیونگ!"••••••••••••••••••••••••
کمی اونطرف تر تهیونگ روی زمین سرد سیاهچال نشسته بود و همونطور که به دیوار تکیه داده بود با قیافهی پوکری به دیوار جلوش زل زده بود.
یکی از پاهای دراز شدهش رو خم کرد و بعد از اینکه آرنج دست راستش رو روش گذاشت چونهش رو به کف دستش تکیه داد و مشغول فکر کردن به زندگی فلاکت بارش شد.
آخه مگه اون چه گناهی کرده بود که برای بار سوم توی زندگیش و بار دوم توی هفتهی اخیر به سیاهچال منتقل شده بود؟
تازه اونم چی! سیاهچال قصر!!_فلش بک_
داشت سوت زنان توی بازار راه میرفت که چشمش به شخص آشنایی خورد.
چشماش برق کوتاهی زدن و با نیش باز به سمت اون پسر حرکت کرد.تهیون، پسرعمو شیطون، منحرف و بی ادب ۲۳ سالهش که یکی از دوستای صمیمی تهیونگ هم بود...
آروم آروم روی نوک پنجه هاش راه رفت و وقتی به پشت سر مینسو رسید یهو دستاش رو روی شونه هاش کوبید و صدای بلندی مثل "بو" از خودش در آورد تا پسر رو بترسونه.
اما پسر نه تنها نترسید بلکه پوزخند صداداری زد و بعد خیلی یهویی سریع دستش رو پشت کمرش برد و انگشتاش رو دور دیک تهیونگ حلقه کرد و خیلی محکم بین مشتش فشردش.
لحظاتی بعد این صدای جیغ بلند تهیونگ بود که توجه مردم توی بازار رو به خودش جلب کرده بود.
سرش رو بالا آورد و بالاخره دست از به هم فشردن پلکاش برداشت و با صورت نیمه سرخ شده از درد به اطرافش نگاه کرد و وقتی نگاه خیره ده ها نفر آدم رو روی خودش دید، صورتش کاملا به رنگ قرمز نقاشی شد.
دستش رو جلوی شلوارش گذاشت و پاهاش رو به هم فشرد در حدی که زانوی راستش کاملا جلوی زانوی چپش قرار گرفت.
با لبخند کج و کولهش به مردم نگاه کرد و بهشون اطمینان داد که حالش خوبه و بعد ناگهان به سمت تهیون چرخید که دستش رو جلوی دهنش گذاشته بود و به سختی داشت تلاش میکرد که نخنده.
تهیون وقتی نگاه آتشین تهیونگ رو دید بالاخره دست از جویدن لبهاش برداشت و با خم شدن شروع به بلند خندیدن و کوبیدن دستاش روی رون های خودش کرد.
تهیونگ با نگاه پوکری به قهقهه زدنش زل زده بود و توی نگاهش میشد جملهی "تموم شد؟" رو خوند.
بعد از لحظاتی تهیون دست از خندیدن برداشت و بعد از اینکه اشک گوشه چشمش رو با انگشت کوچیکهش پاک کرد، به تهیونگ نگاه کرد و کمکم دوباره پوزخند شیطونی روی صورتش شکل گرفت.
YOU ARE READING
Buchaechum || Kookv
Historical Fiction🌸✨بوچاچوم: رقص سال نو✨🌸 Mᴀɪɴ Cᴏᴜᴘʟᴇ: 𝗞𝗼𝗼𝗸𝘃 Sᴜʙ Cᴏᴜᴘʟᴇ: 𝗬𝗼𝗼𝗻𝗺𝗶𝗻 Gᴇɴʀᴇs: 𝗵𝗶𝘀𝘁𝗼𝗿𝗶𝗰𝗮𝗹, 𝗿𝗼𝗺𝗮𝗻𝗰𝗲, 𝘀𝗺𝘂𝘁, 𝗰𝗼𝗺𝗲𝗱𝘆,𝗵𝗮𝗽𝗽𝘆𝗲𝗻𝗱 +تو برای فرار از گارد سلطنتی خودتو انداختی توی بغل پادشاه! فکر نمیکنی این ریسکش یکم با...