وقتی خبر به گوش فرمانده کیم رسید همه میتونستن قسم بخورن که دیدن دود مشکیای از گوشاش بیرون اومد.جونگکوک آب دهانش رو قورت داد و دستهاش رو پشتش حلقه کرد و سعی کرد مثل یه پادشاه باوقار به نظر برسه.
فرمانده کیم یکی از تنها کسایی بود که جونگکوک به غیر از پدر و مادرش، یونگی و جیمین، ازش حساب میبرد.
جونگکوک از وقتی بچه بود با نگهبان کیم آشنا بود و به نظرش خیلی مهربون بود.
وقتی ۱۰ سالش شد، جایگاه نگهبان کیم هم ارتقا داده شد و تبدیل شد به یکی از چندین فرماندههای بالامقام قصر.همیشه به نظر جونگکوک فرمانده کیم خیلی جذاب بود و چندین سال با اسم "مونیجذاب" صداش میکرد.
تا اینکه یه روز وقتی فقط ۱۱ سالش بود به مادرش گفت که از نامجون خوشش میاد و یه جورایی به چال گونهی بامزهش و اخلاقش علاقه پیدا کرده.و مادرش چون فکر میکرد مغز جونگکوک هنوز خیلی پخته نیست بهش گفته بود که اون فقط حق داره از ملکه آیندهش خوشش بیاد و به لبخندهای اون دل ببنده.
هر چند که این به نظر جونگکوک یه چیز مسخره بود...
چطور ممکنه کسی به لبخندهای یک نفر دل ببنده و وابستهشون بشه؟
درسته که اونم از لبخندای نامجون خوشش میومد اما نه در حدی که به لبخنداش وابسته باشه! اصلا همچین چیزی ممکن نیست!بعدش هم با ملایمت بهش گفت که علاقه داشتن به پسرا چیز عادیای نیست و اون هیچوقت نباید از هیچ پسری خوشش بیاد.
هر چند که جونگکوک هیچوقت این حرف رو پیش خودش قبول نکرد و فقط تظاهر کرد که متوجه شده.مادرش بهش گفت که علاقه داشتن به همنجس خودت یه جور آبروریزی به حساب میاد و اون به عنوان ولیعهد و پادشاه آیندهی این کشور باید دنبال دختر مناسبی برای تبدیل شدن به همسرش و ملکهش بگرده.
درسته جونگکوک الان دیگه نامجون رو فقط به چشم هیونگش میدید اما هنوزم کنارش خجالت میکشید و خداروشکر میکرد قبل از اینکه به نامجون راجب علاقهش بگه با مادرش صحبت کرد و خانوادهشون رو از یه آبروریزی افتضاح نجات داده بود.
با شنیدن صدای عصبی نامجون که از بین دندونهای چفتشدهش به گوش میرسید از افکارش خارج شد:
"پسرهی احمق!! فکر کرده کیه که سر پادشاه کلاه میذاره؟"نگاه تیزی به جونگکوک انداخت و با لحن آتشینی ادامه داد:
"اصلا تو چرا آزادش کردی؟ حقش بود همون روز اعد-"
"فرمانده کیم!"نامجون نگاهی به چشمای خشمگین جونگکوک انداخت و زیرلب ازش بخاطر لحن بدش عذرخواهی کرد.
"من میرم به فرمانده مین خبر بدم که ببینم آیا ایشون مطلع هستن که اون پسر خلافکار کجا رفته یا نه...و امیدوارم که شما هم برگردید سرکارتون و سر خود کاری نکنید!"
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Buchaechum || Kookv
Tarihi Kurgu🌸✨بوچاچوم: رقص سال نو✨🌸 Mᴀɪɴ Cᴏᴜᴘʟᴇ: 𝗞𝗼𝗼𝗸𝘃 Sᴜʙ Cᴏᴜᴘʟᴇ: 𝗬𝗼𝗼𝗻𝗺𝗶𝗻 Gᴇɴʀᴇs: 𝗵𝗶𝘀𝘁𝗼𝗿𝗶𝗰𝗮𝗹, 𝗿𝗼𝗺𝗮𝗻𝗰𝗲, 𝘀𝗺𝘂𝘁, 𝗰𝗼𝗺𝗲𝗱𝘆,𝗵𝗮𝗽𝗽𝘆𝗲𝗻𝗱 +تو برای فرار از گارد سلطنتی خودتو انداختی توی بغل پادشاه! فکر نمیکنی این ریسکش یکم با...