𝘓𝘰𝘴𝘵

1.2K 80 8
                                    

فکرش مشغول بود ...مشغول چیزایی که میدید میشنید
مشغول کسی که یروز بدون هیچ حرفی ترکش کرده بود
اما چیزی نگذشته بود تا دوبارع اون شخص رو جلوی چشماش ببینه...
درست جایی که برای پارک جیمین جایی بود که اون مرد  رو از یاد ببره !
اون پسر خودشُ با یاد دادن رقص به شاگرداش مشغول کرده بود
بعضی وقتاهم به یسری از آدم ها موسیقی ام یاد میداد
اما حالا با دیدن قامت استوار مردی که قلبش رو به راحتی شکستی بود کمی استرس گرفت
اومدن دوباره اون مرد چه لظومی داشت؟
جیمین سعی به فراموش کردن اون شخص داشت اما حالا با اومدنش همه چیز بهم ریخته بود.
از جاش بلند شد نگاهی به ادم هایی که با کنجکاوی به جیمین و اون مرد خیره شده بودن انداخت
+امروز زودتر میتونید برید من یکمی کار دارم ... جلسه بعد میخام تمرین بیشتری براتون بزارم
گفتُ مرد رو کنار زد و به سمت اتاق دیگه ای رفت
و به این فکر میکرد چرا بااینکه به قلبش قول داده بود دیگه هیچوقت برای دیدنش هیجان زده نشه...انقدر هیجان زده بود
با اومدن مرد به سمت اتاقش پشت میزش نشست سوالی نگاش کرد
+کدوم کلاس میخاید ثبت نام کنید؟
_دلم برات تنگ شده بود
سعی کرد اون جمله لعنتی رو نشنیده بگیره
خودکار توعه دستش رو بین مشتاش فشار داد ... سرشو سمت دیگه ای گرفت
+نگفتید کدوم کلاس
_دلت برام تنگ نشده بود؟هوم؟
جیمین با عصبانیت از جاش بلند شد و ضربه نسبتا محکمی به میز زد
+برای چی باز‌اومدی اینجا؟منه لعنتی داشتم فراموشت میکردم حالا چرا اومدی؟...اومدی به منی ک هیچ شباهتی به جیمین چندماه پیش ندارم بخندی؟آره من دیگه نمیتونم راحت بخندم ... راحت شیطونی کنم چون دیگه دلیل ندارم براش
جیمین نفسشو رها کرد چند ثانیه بود که حس میکرد تو اون فضای کذایی نفس کم اورده بود..
_اونقدرم که فکر میکنی به خودم خوش نگذشته...
شاید مجبور بودم هوم؟
به مرد شکسته رو به روش خیره شد این همون نامجون چندماه پیش بود؟سرشو به دوطرف تکون داد
+چرا ترکم کردی؟چون برات کافی نبودم؟یا...یا بهتر از من پیدا کردی؟
_توعه لعنتی از هرکسی بهتر و کافی تری اما من نیاز داشتم برای کامل کردن این رابطه خودم رو بشناسم ... من نمیخاستم حس الکی بهت داشته باشم میخاستم بدونم بدون توام میتونم؟من بدون تو خنده یادم رفته
این دلیل کافی بود برای جیمین؟
اون حال خوشی نداشت اما حرفایی که مرد میزد باعث میشد دلتنگش شه ...باعث میشد بخواد تمام دلخوری هارو فراموش کنه و مرد رو به بغل بگیره
+به منم فکر کردی؟به...به اینکه من میتونم؟به اینکه جیمین کوچولوت تنهایی میتونه؟نمیترسه؟
جیمین سرشو انداخت پایینُ اشکاشو رها کرد
دستای مردی که چندماه به انتظارش نشسته بود دورش حلقه شد اون‌حتی توان پس زدنش رو نداشت ...

𝘖𝘯𝘦 𝘴𝘩𝘰𝘵𝘴 (𝘯𝘢𝘮𝘮𝘪𝘯)Onde histórias criam vida. Descubra agora