کی فکرشو میکرد پشت مردی ک عاشق دوچرخهسواریه،تفریحش رفتن به موزههای هنره و عاشق چیزهای کوچیکه،یه مرد سختگیر و هات باشه بعضی وقتا نیاز خود واقعیت رو پنهون کنی تا کسی بهت شک نکنه!
_ پسرهی از خودراضی زدی دوچرخهم رو داغون کردی،نمیتونم اجازه بدم همینجوری بری،باید خسارتتو بدی!
+اما من الان چیزی همرام نیست اگه میشه شمارتو لطف کن تا وقتی کارم تو این بیمارستان تموم شد پول رو بهت بدم
_چیزی همرات نیست؟من هیچ مشکلی بااین موضوع ندارم میتونیم از روش دیگه ای استفاده کنیم!
+یعنی یه دوچرخه لعنتی انقد برات مهمه؟
بههمسرش فکر میکرد به زمانی که با ندونم کاریاش باعث شد تا اون تصادف لعنتی رخ بده
اون عاشق همسر مرحومش بود،وقتی تو تصادف همسرش رو از دست داد،بعد از اون تصادف هیچوقت سمت ماشین نرفت یطورایی براش شده بود کابوس.
هنوزهم به همسرش فکر میکرد.
ولی جدیدا پسری که به بیمارستان میومد بشدت نظرشرو جلب کرده بود.
پس چه چیزی بهتر از خواستنِ خسارت از کسی که بارها قصد نزدیک شدن بهش رو داشت!
بااینکه کمی عجولانه تصمیم گرفته بود اما با قاطعیت بار دیگه خواستش رو تکرار کرد
_میخای از زیرش در بری؟!
با دیدن اخم روی صورت پسر دوست داشتنیش لعنتی فرستاد و قیافه جدیش رو حفظ کرد
دلش نمیخواست پسر رو مجبور به کاری کنه اما لب های برجسته پسر تمام هوش و حواسش رو گرفته بود
اجازه نمیداد به چیزی جز خواستناون پسر فکر کنه..پسر از این درخواست ناگهانیِ مردمتعجب و کمی ترسیده بود.
-نمیخوام از زیرش در برم..فقط برای الان چیزی همراهم نیست..
با پیرسینگ زبونش بازی کرد و قدمی نامحسوس از مرد فاصله گرفت.
اون حتی حدس نمیزد که این کاراش چقدر نامجون رو دیوونه تر میکنه
+میتونم پولتو فردا بیارم..
پرسینگ براق روی لب هاش،باعث شد نامجون به حرکت زبونش روی لب های خودش فکر کنه و بی اختیار لبش رو گاز بگیره،قدمی به سمت پسر رفت و پسر رو بین خودش و ماشین پین کرد و نفس های گرمش رو روی صورت پسر پخش کردپسر از حرارتی ک روی گردنش مینشست دچار تزلزل شده بود.
برای پایدار نگه داشتن خودش دستهاشرو روی کاپوت تکیه داد تا نیوفته.
برای اینکه جلوی مردِ پررو کم نیاره مستقبم به چشمهاش زل زد.
_کی حرف پول زد هوم؟!
-پس چی میخوای؟!
جیمین به وضوح نگاهی ک ب ثانیه سمت لباش کشیده شد رو شکار کرد.
حالا از خواستهی مرد مطمئن شده بود.
پس بهتر نبود یکم اذیتش کنه؟!
زبونش رو روی لب هاش کشید و کمی خودش رو روی دست هاش بالا کشید و گفت:
- فکر کنم تو ماشین پول داشته باشم، صبر کن...
و سعی کرد نامجون رو کمی عقب برونه اما نامجون حتی یک اینچ هم تکون نخوردنامجون ابرویی بالا انداخت:ولی تو تا دقایقی پیش چیزی همراهت نداشتی؟!
نامجون اجازه نمیداد امشب و این فرصتطلایی از دستش در بره.
دوباره نگاهش سمت لبهای پسر کشیده شد.
چندسانتی به صورت پسر نزدیکتر شد:چرا به جای فرار..درخواستمو نمیشنوی؟!
+درخواست؟!درمورد چی صحبت میکنی؟
_اسمات_
نیشخندی رو لبهاش نشست،بدن جیمین رو برگردوند و پشت به خودش روی ماشین خم کرد متوجه نفس های کش دار پسر بود
سرش رو به گوش جیمین چسبوند و با تن صدای ضعیف مشغول حرف زدن شد
_با بدنت پرداختش کن!
دستش رو پایین برد و بوتی پسررو فشار داد با شنیدن ناله ضعیفی از دهن پسر تک خنده ای کرد و زبون خیسش رو روی گوش جیمین کشید
بدون اینکه حرف اضافه ای بزنه پیرهن پسر رو از توی تنش بیرون اورد و گوشه ای پرت کرد
با لذت به تتوی دوست داشتنی،روی قوسش خیره شد زبونی روش کشید و طولش رو بوسید
تنها یک چیز باعث میشد که به کارش ادامه بده اون هم مخالفت نکردن جیمین بود..
با بوسه خیسش پایین رفت و دستاش رو سمت دکمه و زیپ شلوار جیمین برد به آرومی بازش کرد و اون رو تا نصفه پایین کشید
+لعنتی ممکنه کسی ببینتمون..
نیشخندی زد و بوسه ای روی بوتیش نشوند.
_کسی نمیاد اینجا دوربیناهم خاموشن
گازی از بوتی سفید و خوش فرمش گرفت و از جاش بلند شد هرچقدر که جلو میرفتن هورنی تر از قبل میشد
روی انگشتاش اب دهنش رو ریخت و سمت سوراخ جیمین برد به آرومی انگشتش رو روش میمالید و به صدای خیلی آروم جیمین که درحال ناله کردن بود گوش میداد
تحمل بیشتر طول کشیدنش رو نداشت لباساش رو مثل جیمین دراورد و پشتش ایستاد،دستش رو روی پهلوهاش نشوند و عضوش رو با سوراخش تنظیم کرد همونطور که کم کم واردش میکرد دستش رو روی دهن جیمین نگه داشت..
با وارد شدن عضوش چشم هاش رو روی هم فشرد و داخلش شروع به حرکت کرد
+اخ آروم،لعنتی درد داره
_یکم تحمل کنی تبدیل میشه به لذت..
نیشخندی زد و عضوش رو کمی حرکت داد
ضربه هاش رو بدون معطلی داخلش میکوبید،با شنیدن صدای ناله های لذت بخش جیمین متوجه شد که جای درست رو پیدا کرده
+آره..آره همونجا
خنده ای از لذت کرد و دست هاش رو جلو برد و با نیپل های سفت شده پسر بازی کرد
چی میتونست زیبا تر از منظره رو به روش باشه؟!دست آزادش رو نوازشگرانه روی قوس پسر کشید و اخرین ضربه رو محکم تر داخلش کوبید...