اگه میتونست یک چیزی رو توی دنیا حذف کنه نسبت خودش با جیمین بود اینکه عاشق بهترین دوستش شده بود کل برنامه های زندگیش رو بهم ریخته بود...
به صندلی تکیه داد و به لباس عوض کرد پسر خیره شد،هر لحظه که پیرهن بالاتر میرفت قوس فوق العاده سکسی پسر جلوی چشمهاش نمایان میشد
زبونی به لب هاش زد و لعنتی زیر لب گفت
_اه لعنتی نظرت چیه همین لباسارو تنت کنی؟
چشم هاش رو نمیتونست از اون بدن بگیره چطور یه آدم میتونست انقدر بی نقص باشه؟
انگشت هاش رو روی میز میکوبید با برگشتن مرد سمتش به چشم هاش خیره شد
+چرا کیم نامجون؟میخام لباس بهتری تنم کنم
سرش رو تکون داد و به دست های پسر که سمت کمربندش میرفتن نگاه کرد سرش رو فورا سمت دیگه ای برگردوند مطمئنن با دیدن این یکی نمیتونست جلوی خودش رو بگیره
با شنیدن صدای قدم،مکث کرد و به جیمینی که جلوش ایستاد خیره شد
+نامجونا احساس میکنم به کمک نیاز دارم میشه شلوارمو دربیاری؟!