(یک ساعت بعد)
بعد از سند کردن پیام برای میهی روی صندلی خالی مترو نشست و تازه به دور و برش نگاه کرد پوسترای مشترک بکهیون و چن دور تا دور دیوارای مترو رو گرفته بود و هر طرف رو نگاه میکردی با لبخندهای درخشان بهت زل زده بودن بورا با خودش فکر میکرد حتی اینجا هم از دست بکهیون در امان نیست نه تنها اینجا بلکه هر جای کره یا کشورهای دیگه پا میذاشت باید میدیدش
با رسیدن به ایستگاه مورد نظرش سریع پیاده شد و به سمت مقصد مورد نظرش پا تند کردبا رسیدن به رستوران میهی رو دید که پشت میز کنار پنجره نشسته و با اخمهای درهم ناخون هاشو میجوید
بورا این حالت میهی رو میشناخت و میدونست وقتی اینطور ناخونهایی که برای سالم موندنشون کلی زحمت کشیده رو میجوه یعنی چیزی به شدت ناراحتش کردهبه سمتش رفت و روبهروش نشست
میهی سرشو بالا آورد و نیمنگاهی بهش انداخت و در حینی که ناخون اشارش رو میکند گفت: چند دقیقه پیش سفارش دادم گفت ده دقیقه دیگه حاضر میشه
بورا دستاشو از جلوی دهنش کنار زد و محکم توی دستاش گرفت و با مهربونی گفت: چی شده میهی؟ چی اینقدر بهمت ریخته؟؟میهی بغض کرده به دوستش خیره شد و با چشمای پر از اشک شروع کرد حرف زدن
- بعد از اینکه تو رفتی منم به سفارش آقای هان رفتم خونهای که گفته بود رو تمیز کنم داشتم کارام رو انجام میدادم که پارک هیون مین از پله ها اومد پایین باورت نمیشه وقتی من رو شناخت چطور نگاهم میکرد تو نگاهش پر از تحقیر بود بعد از اینکه مامانش رفت اومد و کلی حرف بارم کرد..گفت که چطوری براش ناز کردم وقتی جایگاهی به این پستی دارم.. اینکه چطور تونستم ردش کنم؟ تهشم گفت که لیاقتم همین تمیز کردن خونه مردمه.. گفت....
میهی قطره اشکی از چشمش چکید و دیگه نتونست ادامه بده که بورا سریع اشکشو پاک کرد و دستش رو نوازش کرد و گفت: هی هی بهش فکر نکن اون یه آدم بیشخصیته که عقلش فقط تو چشمشه.... خداروشکر که باهاش قرار نذاشتی
می هی که انگار اصلا حرفای بورا رو نشنیده بود با گریه گفت: مگه من دلم میخواد اینطوری کار کنم؟ منم مثل بقیه دلم میخواد تو حرفهام فعالیت کنم اما من هنوز یه دانشجو هم که یه خانواده پولدار نداره همه جوره حمایتش کنه
بورا غمگین گفت: گریه نکن میهی اون یه عوضیه که از اینکه ردش کردی حرصش گرفته پس خواسته با بیشعوری تمام اینطوری خودشو خالی کنه...افکار قشنگ و ذهن باز تو در برابر خونه و کل زندگی اونا برابری نمیکنه عزیزم به خودت بیا.. آدمی بی ارزشی مثل اون حتی ارزش ناراحت شدنم نداره
اشکهای میهی همینطور پایین میریخت که بورا با شادی ساختگی گفت: گریه نکن دیگه میخوام یه خبر خوش بهت بدم
میهی سرشو بالا آورد و کنجکاو نگاهش کرد
بورا دوباره با همون ذوق ساختگی گفت: خونه واسه موندنم جور شد
میهی اشکاشو پاک کرد و سوالی نگاهش کرد که می هی شروع کرد توضیح دادن
.
.
.
.
.
میهی با چشمای گشاد شده با صدای بلند گفت: نههههه؟!!!
بکهیوووووننننن؟!!؟
YOU ARE READING
LOVE NOTEBOOK VOLUME TWO (Completed)
Fanfiction▪︎دفترچه عشق جلد دوم▪︎ داستان از همینجا شروع میشه دنبال جلد اول نگرد "عشق واقعی از همینجا شروع شد" ژانر : عاشقانه،اجتماعی،اسمات(یه کوچولو) کاپل : استریت ( دختر× پسری) وضعیت آپ: تمام شده شخصیت ها: بکهیون ، جونگده، سهون، کیونگسو، شیومین ، بورا، می...