سلام زیر لبی بهش دادم و دیگه نگاهش نکردم.. چون با اینکه کلی به ظاهرش رسیده بود ولی با یه نگاه میتونستم بفهمم چقدر بهم ریخته و من حتی اگه ازش دلگیر بودم دلم نمیخواست اینطور ببینمش
تو همین بین گارسون اومد تا سفارش بگیره و جونگده با لحن گرم پرسید
_ چی میخوری عزیزم؟
دست خودم نبود لحنم سرد شد و بی حس گفتم
_ فکر میکنم برای کار دیگهای اینجا اومدیم جونگده شی
جونگده لبخندش رو جمع کرد و گارسون رو رد کرد بره
چند دقیقه بینمون سکوت شد و بعدش بلاخرهتصمیمش رو گرفت تا شروع کنه
- دقیق بخوام بگم شش هفت سال پیش وقتی تازه یه سال از کاراموزیم گشته بود با لونا آشنا شدم
اون بک آپ دنسر بود و مثل من کارشو تازه شروع کرده بود .. اولین بار که دیدمش جذب قیافه کیوت و دخترونه اش شدم که برخلاف بقیه همیشه تو ساده ترین حالت ممکن بود ولی بعد ها رفتارش و شیطنت هایی که داشت منو بیشتر بهش علاقه مند کرد تا روزی که به خودم اومدم و فهمیدم بدون اون نمیتونم زندگی کنم
اولش که بهش گفتم اون ردم کرد گفت که نمیخواد با یه سلبریتی تو رابطه باشه ولی من دست بردار نبودم اونقدر دور برش رفتم تا تونستم مجابش کنم
لونا خیلی مهربون بود ولی در عین حال خیلی سرسخت و شیطون بود
ما سه سال باهم بودیم حتی تصمیم گرفته بودیم بعد از تور جهانی که گروه دنس لونا قرار بود بره رابطمون جدی کنیم اما شب قبل از رفتنش سر یه سری مسائل بحث کردیم
اونشب خیلی بارون میومد..قرار بود من تا فرودگاه ببرمش ولی چون قهر بودیم لونا هم لج کرد و گفت خودش میره
به اینجا که رسید جونگده یکم مکث کرد بغضشو قورت داد و ادامه داد
_ توی راه کنترل ماشین از دستش در رفته بود و...
اینبار چشمای اشکیشو بهم دوخت
_ من بعد لونا یه شب هم آروم نبودم کارم به جایی که کشید که اگه خودمو جمع و جور نمیکردم یا خودکشی میکردم یا باید میرفتم بیمارستان روانی
ولی بخاطر طرفدارام، خانواده و دوستام تونستم یکم با شرایط کنار بیام ولی نه اینکه مثل یه آدم نرمال زندگی کنم
هرشب قرص خوردم همه چیزایی که به گذشته وصلم میکرد و جمع کردم و سعی کردم فقط زنده بمونم
ولی زندگی نکردم
اون روزی که تو رو دیدم حس میکردم لونا برگشته فکر میکردم تمام روزای گذشته خواب بوده
نمیخوام دروغ بگم اره اون اولش من فقط بخاطر شباهتت به لونا سمتت اومدم ولی قسم میخورم دوهفته هم نشد که فهمیدم تو فقط چهرت مثل لوناست ولی حتی استایلت راه رفتنت صحبت کردنت و رفتارت کاملا متفاوت از لوناست حتی اون اوایل داشتم پشیمون میشدم چون من با فکر لونا سمتت اومدم
اما چیزی که منو نزدیکت نگه میداشت آرامشت بود
تو برخلاف لونا که شیطون بود مملو از آرامشی
طوری که اگه یه روز نمیدیدمت یا باهات حرف نمیزدم تمام مدت انگار یه چیز با ارزش رو گم کرده بودم
من به بکهیونم گفتم هیچ وقت فکر نمیکردم بعد از لونا دوباره عاشق بشم ولی من با تو دوباره دارم زندگی میکنم دوباره دارم میفهمم خوشبختی چیه آرامش چیه خواب راحت چجوریه و مهم تر اینکه عشق چجوریه
بهت حق میدم نحوه آشنایی و شروع ما درست نبود ولی قسم میخورم میخواستم همچیو همون روز بهت بگم اگر هم تا اون روز نگفتم برا اینکه میخواستم توی آرامش و اعتماد کامل تو همچیو تعریف کنم تا نه خودم بهم بریزم نه اینکه تو رو دلگیر کنم
ولی زندگی قرار نیس طبق برنامه ما پیش بره انگاری که باید این چند وقت جدایی بینمون اتفاق میوفتاد تا حداقل به من یکی بفهمونه که چقدر بهت وابسته ام و چقدر حتی بیشتر از لونا عاشقتم
دستشو دراز کرد و دستای یخ زدمو از روی میز گرفت و با غم گفت
_ ازت نمیخوام الان جوابمو بدی ولی خواهش میکنم بخاطر همون یه ذره احساسی که توی قلبت هست به حرفام فکر کن
.
.
از رستوران که اومدم بیرون قلبم درد میکرد..حس دردی که جونگده توی این مدت از غم از دست دادن لونا تحمل کرده بود روی قلب منم سنگینی میرد
احساساتم قاطی شده بود..ناراحت بودم..دلتنگ بودم..و حتی بخاطر اعتراف جونگده یکم خوشحال بودم
باید فکر میکردم باید با خودم کنار میومدم
اگه میخواستم کنار جونگده ادامه بدم باید واقعا با تمام قلبم برمیگشتم چون این پسر دیگه جای ضربه خوردن نداشت پس به بورا پیام دادم که شب خونه نمیرم تا بتونم تو یکی از متل های همون حوالی توی تنهایی با خودم کنار بیام و بفهمم چی میخوام
YOU ARE READING
LOVE NOTEBOOK VOLUME TWO (Completed)
Fanfiction▪︎دفترچه عشق جلد دوم▪︎ داستان از همینجا شروع میشه دنبال جلد اول نگرد "عشق واقعی از همینجا شروع شد" ژانر : عاشقانه،اجتماعی،اسمات(یه کوچولو) کاپل : استریت ( دختر× پسری) وضعیت آپ: تمام شده شخصیت ها: بکهیون ، جونگده، سهون، کیونگسو، شیومین ، بورا، می...